در قسمت سوم داستان بازی God of War به ماجراجوییهای کریتوس برای پیدا کردن راهی برای سفر به بلندترین نقطه دنیا در سرزمین یوتنهایم (Jotunheim) و پخش کردن خاکستر همسرش از آن نقطه، میپردازیم. با تیلنو همراه باشید.
اگر دو مقاله داستان بازی God of War (قسمت اول) و داستان بازی God of War (قسمت دوم) را مطالعه کرده باشید، میدانید که در پایان قسمت دوم به نقطهای از داستان رسیدیم که کریتوس (Kratos) و آترئوس (Atreus) متوجه میشوند که بلندترین نقطه ۹ دنیا در سرزمین میدگارد (Midgard) نیست و آنها باید برای این کار به سرزمین غولها که یوتنهایم نام دارد، سفر کنند. اما همان طور که پیش از این هم اشاره کردیم، اودین راه سفر به این سرزمین را مسدود کرده و روح اسپارتا باید مسیر جایگزینی را انتخاب کند. میمیر (Mimir)، همراه کریتوس و داناترین مرد دنیا، متذکر میشود که ورلد سرپنت (World Serpent) احتمالا از این راه جایگزین اطلاع دارد و آنها باید برای کسب جزئیات بیشتر نزد بزرگترین مار جهان بروند. پس از این که کریتوس، آترئوس و میمیر در نهایت ورلد سرپنت را ملاقات میکنند او با زبانی باستانی راهحل را به میمیر میگوید. به گفته او، اگر آنها دو آیتم مشخص را پیدا کنند، میتوانند راه سفر به یوتنهایم را از طریق بایفراست (Bilröst) هموار کنند. اگر با این کلمه آشنایی ندارید، باید اشاره کنیم که بایفراست یک پل رنگین کمانی است که تمام ۹ دنیا افسانههای اسکاندیناوی را به هم متصل میکند. در ادامه مقاله به باقی داستان آخرین ساخته استودیو Santa Monica خواهیم پرداخت.
پس از این که کریتوس، آترئوس و میمیر متوجه میشوند برای سفر به یوتنهایم به دو آیتم مختلف نیاز دارند، وارد ماجراجویی جدیدی برای پیدا کردن آنها میشوند. یکی از این دو آیتم که Piece of the Chisel نام دارد، در یک منطقه یخزده و داخل جسد یک غول عظیم الجثه جا خشک کرده است. این غول که در نگاه اول جذب جثه به شدت بزرگ او میشوید، ثامور (Thamur) نام دارد که در جنگ میان غولها و خدایان آسیر (Aesir) و حین محافظت از مردم خود، توسط ثور (Thor) کشته شده است. ثامور به عنوان بهترین سنگ تراشی که تاریخ به خود دیده شناخته میشود؛ اما او زندگی جالبی نداشته است. او پس از گم کردن پسر خود تنها شده و مدت زمان زیادی دنبال او میگردد، تا این که در نهایت ثور به زندگی او پایان میدهد.
در نهایت کریتوس و آترئوس موفق میشوند که Piece of the Chisel را پیدا کنند، اما این موفقیت بدون دردسر نمیماند. آذرخشزادهها یا همان پسران ثور که در قسمت قبلی به آنها اشاره کردیم را به یاد دارید؟ این دو که مگنی (Magni) و مودی (Modi) نام دارند به هر نحوی که بوده رد کریتوس و آترئوس را زدهاند و حالا میخواهند جلوی این دو را بگیرند. اگر بخواهیم در هدف آنها دقیقتر شویم، باید اشاره کنیم که آنها در واقع دنبال آترئوس هستند و کریتوس در این میان مانعی بیش نیست. همان طور که مشخص است کریتوس به کسی اجازه نمیدهد که فرزندش را از او بگیرد، به همین دلیل مبارزهای حماسی میان این چهار نفر شکل میگیرد. این مبارزه که یکی از غیرمنتظره و جذابترین صحنههای بازی God of War به شمار میرود، نتایج شومی به همراه دارد. کریتوس موفق به کشتن مگنی شده و مودی هم که تا پای مرگ رفته بود، دم خود را روی کولش گذاشته و فرار میکند. اما متاسفانه این مبارزه برای آترئوس زیاد سنگین بود و به همین دلیل، او سخت مریض میشود. کریتوس هم از آنجایی که هیچ ایدهای از این بیماری ندارد، تصمیم میگیرد کار را به کاردان بسپارد؛ به همین دلیل خیلی سریع راه خانه فریا (Freya) را در پیش میگیرد.
اما دلیل اصلی بیماری آترئوس فیزیکی و ناشی از درگیری با پسران ثور نیست. دلیل اصلی این ضعف تناقض میان هویت و طرز تفکر او است. آترئوس یک نیمه خدا به شمار میرود اما با این حال، فکر میکند که یک انسان معمولی است و هیچ ارتباطی با خدایان ندارد. او نه تنها از هویت واقعی و گذشته پدرش بیخبر است، بلکه حتی خود را هم به طور کامل نمیشناسد. به هر حال کریتوس بالاخره به خانه فریا میرسد و او را روی تخت میگذارد. آترئوس که از هوش رفته، اصلا وضعیت مناسبی ندارد و حتی فریا هم قادر به کمک نیست. در واقع، فریا نمیتواند با استفاده از داروهایی که در محدوده خانه خود داشته، آترئوس را درمان کند و به مادهای ورای آن چه که در اختیار دارد نیاز خواهد داشت. فریا به کریتوس میگوید تنها چیزی که میتواند با استفاده از آن جان آترئوس را نجات دهد، قلب نگهبان دروازه هلهایم (Helheim) است. حالا منظور از هلهایم چیست؟ هلهایم در واقع حکم جهنم افسانههای اسکاندیناوی را دارد که توسط هلا، یکی از فرزندان لوکی، اداره میشود. کریتوس که آماده تکه تکه کردن دشمنان برای نجات جان فرزندش است، تبر خود یعنی لوایتن (Leviathan) را بر میدارد و راهی هل میشود. اما قبل از این که سفر خود را شروع کند، فریا متذکر میشود که لوایتن در قلمرو هل کاربرد خاصی ندارد و کریتوس نمیتواند یخ را با یخ (اشاره به حالت سرد و یخزده هل) را شکست دهد.
در این نقطه باید اشاره کنیم اگر قصد به تجربه جدیدترین نسخه God of War دارید، میتوانید به صفحه خرید بازی God of War مراجعه کنید.
در این نقطه بازی God of War گریزی زیرکانه به گذشته کریتوس داده و حماسهای به یاد ماندنی خلق میکند. از آنجایی که لوایتن خوی سردی دارد و نمیتواند از آن مقابل موجودات هل بهره ببرد، به آتش نیاز دارد. حال چه آتشی میتواند سوزانندهتر از گذشته خود او باشد؟ کریتوس سوار قایق شده و راه خانه خود را در پیش میگیرد تا دوباره گذشته را زنده کند. در هوایی که مانند خون تکتک قربانیهای کریتوس سرخ است، روح اسپارتا به خانه رسیده و وارد آن میشود. سپس در یک صحنه سینمایی جذاب از زیر خانه خود، Blades of Chaos را بیرون کشیده و زنجیرهای آن را به دور مچهای خسته و فرسوده خود میپیچد. اگر با این دو شمشیر آشنایی ندارید، باید بدانید که Blades of Chaos رفیق قدیمی کریتوس به حساب میرود که با استفاده از آنها به تنهایی یونان را نابود کرد. البته شاید «رفیق» واژه مناسبی برای این شرایط نباشد، چرا که Blades of Chaos یادآور خاطرات شوم گذشته و کریتوسی بوده که توسط افسار انتقام نابینا شده است. در همین نقطه، آتنا (Athena) ظاهر شده و به کریتوس میگوید که او هیچ وقت نمیتواند تغییر کند. در واقع، به اعتقاد او روح اسپارتا هر چقدر هم که تلاش کند، در انتها باز هم همان خدای جنگ مغرور باقی میماند که به خاطر اهداف شخصی دنیا را تا پای نابودی میکشد.
به هر حال پس از برداشتن Blades of Chaos، کریتوس راهی هلهایم میشود تا هر چه سریعتر وسیله احیا آترئوس را پیدا کند. کریتوس پس از درگیری با دشمنان بالاخره به باس فایت نگهبان هلهایم میرسد، او را میکشد و قبلش را تصاحب میکند. اما پس از این اتفاق، خاطرات یونان باری دیگر جلوی چشمان کریتوس و میمیر ظاهر میشود؛ به گونهای که انگار زئوس دوباره در مقابل کریتوس قرار گرفته است. به هر قیمتی که شده، این دو به سمت خانه فریا میروند تا روند درمان آترئوس آغاز شود. طولی نمیکشد که آترئوس از جای خود بلند شده و سلامتی از دست دادهاش را به دست میآورد. اما این بار داستان فرق دارد و کریتوس دیگر قادر نیست حقیقت را از فرزندش پنهان کند. بالاخره، کریتوس از هویت اصلی خود پرده بر میدارد و اعتراف میکند که او پیش از این به عنوان خدای جنگ شناخته میشده است. در نتیجه، آترئوس هم به نوعی یک خدا به شمار رفته و قاعدتا از قدرتهای خاصی برخودار است؛ قدرتهایی که حداقل تا این لحظه از آنها خبر نداریم. هرچند که بسیاری از طرفداران اعتقاد دارند که قدرت اصلی آترئوس، هوش و ذکاوت بالای او است.
هنگامی که کریتوس اصل داستان را با فرزندش در میان گذاشت، از او در خواستهایی هم کرد. درخواستهایی مانند این که از خدا بودن سو استفاده نکرده و از قدرتهای خود برای به وجود آوردن آرامش استفاده کند. اما ظاهرا آترئوس اعتنایی به حرف کریتوس نکرده و از زمانی که متوجه هویت اصلی خود میشود، غرور سراسر وجود او را در بر میگیرد. این غرور را میتوانیم در نوع صحبت و رفتار آترئوس با سایر شخصیتها مشاهده کنیم.
به هر حال، کریتوس و آترئوس به دنبال آیتم دومی که پیش از این در مورد آن صحبت کردیم رفته و آن را پیدا میکنند. اما در این میان یک اتفاق به نسبت غیر منتظره رخ میدهد. مودی که پس از مرگ برادر خود یعنی مگنی فرار کرده بود، جلوی راه کریتوس و آترئوس سبز میشود؛ اما حسابی زخمی است و اصلا حال خوبی ندارد. با این حال، او گستاخی خاصش را تا لحظات پایانی زندگی خود حفظ کرده و به مادر آترئوس توهین میکند. به همین دلیل آتش خشم آترئوس شعله ور شده و به همین دلیل به سمت مودی حمله میکند. او چاقوی مادر خود را در گردن مودی فرو کرده و با بیرحمی تمام او را از ارتفاع میاندازد تا ثور دومین پسر خود را هم از دست بدهد. اما این کار آترئوس، به هیچ وجه مورد قبول کریتوس قرار نگرفته و خدای جنگ به همین دلیل به پسر خود هشدار میدهد. او به آترئوس میگوید که کشتن خدایان عواقبی داشته و نباید به همین راحتی یکی از آنها را به قتل رساند. به هر حال، این دو راه نوک قله را دوباره در پیش میگیرند تا بتوانند در بلندترین نقطه سرزمین میدگارد، دروازهای به سمت یوتنهایم باز کنند. در واقع این میمیر بود که از این دروازه مخفی خبر داشت و آنها به پیشنهاد داناترین مرد ۹ دنیا به سمت نوک قله رفتند.
تا این قسمت از داستان همه چیز طبق برنامه پیش میرفت و کریتوس و آترئوس موفق به پیدا کردن دروازه مخفی به سمت یوتنهایم میشوند. اما با ورود بالدور به صحنه همه برنامهها به هم میریزد. بالدور یک بار دیگر وارد مبارزه با روح اسپارتا شده و در حین کتک کاری، باعث نابود شدن دروازه مذکور میشود. سپس، با این که کریتوس به آترئوس هشدار داده بود که وارد مبارزه نشود، او به حرف پدر خود گوش نداده و تلاش خود را میکند. اما این تلاش نه تنها نتیجه خوبی ندارد، بلکه باعث زخمی شدن کریتوس هم میشود. او هنگامی که قصد داشت بالدور را نشانه بگیرد، به اشتباه تیر خود را به سمت کریتوس روانه میکند. کریتوس برای چند ثانیهای رو زمین میافتد و تا زمانی که به خود بیاید، بالدور آترئوس را گرفته و به سمت یک اژدها در حال پرواز میپرد. کریتوس هم ناچار به دنبال آنها رفته و به سمت اژدها میرود و آنقدر بالدور را کتک میزند که خون تمام صورت او را میپوشاند. اما در همین میان، هر سه آنها به سمت جهنم هلهایم پرت شده و در آنجا گیر میکنند. خوشبختانه کریتوس و آترئوس به سمت یک نقطه مشترک پرت میشوند و به همین دلیل، از هم جدا نمیشوند. با این که در این موقعیت شرایط کمی آرام میشود، خشم کریتوس بالا گرفته و به خاطر خودخواهی آترئوس سر او فریاد میزند. آترئوس هم از فریادهای پدرش میترسد و چارههای جز اطاعت و ساکت شدن ندارد. البته از این جای داستان به بعد، رفتار آترئوس کمی بهتر شده و به خود میآید. با این وجود آنها در میانه جهنم قرار دارند و باید راهی برای فرار پیدا کنند. اگر از طرفداران قدیمی بازی God of War باشید میدانید که کریتوس هیچگاه مشکلی برای فرار از دنیای مردگان ندارد و موضوع خروج از هلهایم، تنها مربوط به زمان است.
در این نقطه به پایان قسمت سوم داستان بازی God of War میرسیم. منتظر قسمت پایانی این مجموعه مقالات باشید. نظر شما در این باره چیست؟ آیا از داستان گاد آو وار لذت میبرید؟ نظرات خود را با تیم تیلنو در میان بگذارید.