چرا بازی میکنیم؟ آیا دلیل خاصی برای این کار وجود دارد یا فقط از نظر سرگرمی به سمت آنها جذب میشویم. با تیلنو همراه شوید تا دلیل این کار را درک کنیم.
بازیهای ویدئویی جزء بهترین سرگرمیهای ممکن هستند. البته این تنها نظر ما است ولی به طور قطعی تنها ما نیستیم که این حرف را میزنیم. بازیهای ویدئویی به سرگرمی مناسبی تبدیل شدهاند، این برای چیزی که به عنوان یک نسخه آزمایشی جدید از سرگرمی و تفریح برای بچهها استفاده میشد قطعا چیز بدی نیست ولی چرا بیشتر ما این بازیها را تجربه میکنیم؟ چه چیزی درباره بازیهای ویدئویی وجود دارد که ما را متقاعد میکند این سرگرمی بهترین نوع سرگرمی در دنیا است؟
واضحترین معیاری که بازیهای ویدئویی را از تمام سرگرمیهای جهان جدا میکند، این است که یک سرگرمی همهگیر و جامع تلقی میشود. بازیها شما را جذب دنیای خودشان میکنند و باعث میشوند که شما درباره کاراکترها و داستانها اهمیت قائل شوید، آن هم به شکلی که سایر سرگرمیها از پس آن بر نمیآیند. ما گرافیک فنی آثار را مشاهده میکنیم، موسیقیها را میشنویم، جلوههای صوتی و عجایب صداپیشگی و طراحی مراحل و کوچکترین جزئیاتی که محیط بازی را به زندگی ما وارد میکنند تا آنها را درک کنیم، سپس کنترلر خود را بر میداریم، به بازی کردن میپردازیم و تا عمق آنها پیش میرویم.
بسیاری از این جزئیات در آغاز این راه وجود نداشتند. این گرافیک بیشتر شبیه به درس هندسه برای کودکان بود، جلوههای صوتی شامل ضبط صدا R2-D2 بود و این واقعیت که عملکرد آن بزرگترین جزئیات کمی بود که بازی میتوانست به خود ببالد. با این حال، ما آنها را بازی کردیم. تعامل به ما کنترل می دهد و ما اجازه میدهیم که تصورات خود را از بسیاری از خلاءهای موجود در هر تجربه پر کنیم. در آن دسته از بازیهای اولیه که ما را برای ساعتها بازی کردن نگه میداشتند، اتفاقات جالبی جالبی وجود نداشت. پس از همهی اینها، ما نویسندگان ماجراهای خود در بازی بودیم. جابجایی اشیاء در صفحه نمایش، انجام پیشنهادات ما و… سرگرم کننده بود و قبلاً هرگز چیزی شبیه به آن نبوده است و ندیده بودیم.
البته بازیها باید پیشرفت میکردند تا به پدیدهای که امروزه با آن مواجه هستیم تبدیل شوند. اگرچه چندین عامل منجر به سقوط بازیهای ویدئویی در سال 1983 وجود داشت، اما مطمئناً یکی از آنها پیشرفت راکد در طراحی بازی بود. گرافیکها کمی بهتر شدند، اما بازیها دقیقاً مثل چیزهای جدیدی که به ما گفته بودند قابل تجربه شده بودند. توسعه دهندگان بازیها نیاز به مقداری جادوگری در پروژههای خود داشتند و این کار را فراتر از انتظارات انجام دادند. به جای روحهای هندسی ما به عنوان شخصیتهای اصیل بازی می کردیم که خارج از صفحه امتیازهای عالی و اهدافی واقعی داشتند. ما با داستانهایی درگیر شدیم که استرس کمتری را در تصورات ما ایجاد میکردند و به ما فضای کافی میدادند تا راحت بتوانیم در قصههای دیوانه کننده آن ها فرود بیاییم. توسعه دهندگان بازیهای ژانرهای در حال تحول، فناوری، گرافیک، صدا و طراحی سطح را معرفی کردند و ما با هیجان برای سواری به آنجا رفتیم. با انجام این کار، ما بررسی کردیم که واقعا بازی برای هر کدام از ما چه معنایی داشته است.
وقتی به عقب نگاه می کنیم که بازیهای کامپیوتری تا چه حد جلو آمدند، متوجه پیشرفت موازی آن با زندگیمان میشویم. هر یک از ما بدون توجه به ثروت، وضعیت و یا هر عامل دیگری، از آغاز تواضع آمدیم. ما نیاز به یادگیری صحبت کردن، پیادهروی و عملکرد خود داشتیم، قدمی بزرگ که پیدایش بازی هم با آن همراه بوده است. ما بزرگ شدیم و بازیها هم به همین شکل پیشرفت کردند. بررسی این تاریخچه بازیهای ویدئویی و تأثیر آن بر ناخودآگاه ما خیلی مهم و جالب است، زیرا بازیهای ویدیویی شبیه دوستی است که در کنار هر یک از ما، جدا از سن، در حال رشد است و همچنان که تکامل و شکوفایی آنها ادامه داره این حضور ناخودآگاه یک کاتالیزوری هست که ما رو به بازیهای کامپیوتری در سطح عمومی علاقه مند میکند، اما چه چیزی باعث میشود که ما به بازیهای خود با کلی از گزینههای دیگر سرگرمی که مورد توجهمان هست برگردیم؟
چند پاسخ وجود دارد که مخصوص هرکدام از ماست، اما دلایلی وجود دارد که هرکدوم از ما بازیهای ویدئویی انجام میدهیم. ترکیب این عوامل میتواند برای ما تعداد کمی از کالیدوسکوپهای جالب توجه باشد، ولی هر دلیل در نوع خود به خودی خود قابل توجه است. ما برای دور شدن از شرایط بد اطرافمان بازی میکنیم. ما آنها را بازی میکنیم تا با دوستان خود باشیم و از نظر اجتماعی درگیر شویم. ما بازیها را برای تسکین استرس بازی میکنیم. ما آنها را به خاطر حس موفقیت که در ما القا میکند بازی میکنیم. ما آنها را برای رقابت تجربه میکنیم، شاید در این روند درآمد کسب کنیم. ما آنها را بازی می کنیم تا در داستانهایشان و در دنیای آنها غرق شویم. مهمتر از همه، با این حال، ما آنها را به دلیل تفریحی که برای ما به وجود میآورند بازی میکنیم که با همه عوامل دیگر ارتباط دارد.
به عنوان یک سرگرمی سرگرم کننده و تعاملی، بیشتر در بازیهای ویدیویی گم میشویم تا از پیچیدگیهای زندگی روزمره فرار کنیم. زندگی سخت است و حتی با اینکه بازیها میتوانند چالشی باشند، همیشه مطابق شرایط ما هستند. ما در كنار جهانی كه شبیه دنیای واقعی نیست، كنترل داریم. ما باید روز را نجات دهیم و یا باید روز را خراب کنیم. ما باید برای یک مرغ اسم بذاریم و یک کلاه روی سر آن بگذاریم، فقط به این دلیل که میتوانیم. جهان در بازیهای ویدئویی بر اساس مجموعهای از قوانینها است که خلاف واقعیت است. حتی اگر جهان، چیزهای دیگری را محاصره و پر پیچ و تاب کند، آنها هنوز هم توسط مجموعهای از قوانین که ما درک میکنیم هدایت میشوند و فرار کردن به درون آنها به ما کمک میکند تا مقداری سلامت روحمان حفظ شود. در بعضی مواقع ما باید دوباره دنیای واقعی را در آغوش بگیریم، ولی این به ما کمک میکند که بدانیم اگه روز بعد ما دوباره خراب شود، یا حتی اگر اینطور نباشد، میتوانیم دوباره به دنیای بازیهای ویدئویی برگردیم.
در حالی که دوری از همه چیز چیزی است که هر یک از ما بعضی اوقات به آن احتیاج داریم، تنهایی میتواند دنیا را توسط خودمان نجات دهد. برای همین، ما برای شرکت در بازیها همدیگر را داریم. بازیهای ویدیویی به عنوان یک تجربه چند نفره شروع شدند. برای مثال پونگ همهی بازیکنها را برای نبرد بین خود جمع کرد. بسیاری از اولین بازیهای ارائه شده مانند Combat ، Outlaw و Armor Ambush گیمرهایی را پیدا کردند که با همدیگر بازی میکردند. خیلی زود بعد از آن، بازیهای تعاملی مانند Gauntlet ، Ikari Warriors و Xenophobe ما را شانسی کنار هم قرار دادند و ما را مجبور به خوب بازی کردن با همدیگر کردند. بازیهای ویدئویی به آرامی به پادشاه جدید سرگرمیهای اجتماعی تبدیل شدند. دنیاهای بسیاری برای صرفه جویی، یا تسخیر وجود دارد و ادغام اینترنت در بازیهای کامپیوتری تضمین میکند که همیشه یک درگیری اجتماعی همیشه در راحتی خانه ما وجود دارد.
البته، ما همیشه نمیخواهیم با دیگران بازی کنیم و همچنین برای فرار از واقعیت برای یک طلسم نیازی به شیرجه زدن به دنیاهای مجازی نداریم. بعضی وقتها، ما فقط میخواهیم هر پیکسل متحرک موجود در اتاق را بی رحمانه از بین ببریم و با بازیهای ویدئویی، نیازی به جایگزین دیگری نداریم. وقتی استرسهای زندگی ما را درگیر خود میکند، میتوانیم به بازیهای کامپیوتری پناه ببریم تا همه آنها را آنجا آزاد کنیم. طراحان بازیهای کامپیوتری این مزایا را کاملاً خوب میدانند، و ما هیچ کمبودی در این زمینه نداریم. ما به این بازیها نمیرویم تا درون شکوه آنها شناور شویم. نه، ما به این بازیها میرویم تا هر چیز دیگری را که در سر راه ما وجود دارد، از جمله استرس هایمان، هدر دهیم. بعد از این جلسه، ما دوباره شبیه افراد آرام و دوست داشتنی میشویم.
هرچه بیشتر بازی کنیم، در آن بهتر میشویم. از آنجا که خیلی از ما بازی کامپیوتری اتجام میدهیم، تماشای بقیه که آنها با مقدار باورنکردنی از مهارت کسب شده بازی میکنند، جالب و با ارزش است. ما قوانین بازیهای مورد علاقه خود را میفهمیم و دوست داریم در آنها رقابت کنیم. به همین شکل لیگهای بازیهای کامپیوتری به وجود آمدند و شرکتها راههایی برای سودآوری از نمایش مهارتهای ما پیدا کردند. بازیکنهای بازیهای ویدئویی شروع به “پیشرفت” کردند و از سرگرمی مورد علاقه خودشان، نیازهای اولیه زندیگیشان را تامین کردند. تازه کارها با پیش بینی، چیزهای مثبت را نگاه میکنند و بازی خود را برای بهتر کردن بازی خود، از پیشرفتهها تقلید میکنند. خیلی از ما تصمیم نداریم بازیهای خود را به عنوان بخشی از لیگ حرفهای بازی کنیم، ولی حتی دیدن، نوشتن و صحبت کردن در مورد چنین رقابتی ما را با شکلی از سرگرمی درگیر میکند که می توانیم در یک سطح صمیمی درک کنیم. این بازیها همان بازیهایی هستند که ما خودمان بازی میکنیم و تماشای بهترین بازی آنها ما را به بیشتر بازی کردن وادار میکند.
بعد از دیدن داستانها در مسابقات بازیها، ممکن است با داستانی ظریفتر کنار بیاییم. با این که بازیهای کامپبوتری فاقد توانایی برای گفتن داستانهای باورنکردنی هنگام ایجاد اولین ساختهها بودند، مدتی نگذشت که ما شاهد ظاهری جدید از داستان در سبک ژانرهای خود بودیم. ماجراهای مبتنی بر متن سطح تعاملی را که زمانی برای کتاب های “Adventure Your Own Your Own” انتخاب شده بود، وارد میکردند. در حالی که آنها موفقیتی پیدا کردند، بازیهای با سرعت بالا و گرافیک و گیم پلی به بازی اضافه کردن، و ما به زودی در قالب بازیهای کامپیوتری کتاب خواندیم. بیشتر بازیهای داستانی به نوعی به عنوان ابزاری برای برابر کردن عمل با نوعی ارتباط داشتند، اما این بازیهای نقش بازی ژاپنی (JRPGs) بودن که واقعاً توانایی یک بازی ویدئویی را برای نشان دادن یک داستان خوب به نمایش گذاشتند. همانطور که در فن آوری بهتر است، ما جذب شاهکارهای داستان پردازی شدیم، مثل داستان بازیهای The Last of Us ،Witcher 3: Wild Hunt و Original Sin 2. خیلی شبیه به یک رمان عالی، ما میتوانیم شخصیتها را درک کنیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.
البته، این گیمپلی است که همه آنها را به هم پیوند میدهد. بدون گیمپلی، بازی وجود ندارد. در حالی که رمانهایی، مانند early text-based adventures، می توانند عالی باشند، سوال اصلی این است: آیا آنها واقعاً بازیهای کمپیوتری هستند؟ مطمئناً این موضوعی است که قابل بحث است، ولی لازمهای برای فهمیدن دلیل اصلی اینکه بازی میکنیم نیست. بازیهای کامپیوتری سرگرم کننده هستند. این دستور پنهانی است اگر کسی بخواهد در این مورد شک کند، برای هر بازی ضعیف که به نظر می رسد، به نکات منفی نگاه کنید. این که آیا منتقدان به کنترلهای بی پاسخ، طراحی سطحی و وحشتناک یا بازی ناپیوسته بازی اشاره می کنند، همه به فاکتور جالب بازی اشاره می کنند. یک بازی میتواند با برخی از طراحی صدای ضعیف یا داستانی غیر جذاب، دوام بیاورد و حتی شکوفا شود. در بازیهایی مانند Path of Exile ، Rocket League یا حتی Mega Man، آیا ما اهمیتی میدهیم که داستان چیست؟ ما کمتر میتوانیم به داستان در Monster Hunter: World ، Forza Horizon 4 یا Diablo III اهمیتی بدهیم، ولی ما بیشتر آنها را بازی میکنیم، چون آنها برای ما سرگرم کنندهاند. اولین بازیها، در حقیقت، به عنوان سرگرمی خالص وجود داشتند. داستان خود گیم پلی بازی است و این قلب هر بازیای است که ما تا حالا بازی کردیم. اگه بازی سرگرم کننده نباشد، این بازی درواقع در تلاش است تا مردم را مجبور کند آن را بازی کنند. صرف نظر از همه دلایل دیگر که ما بازیهای کامپیوتری انجام میدهیم، این گیم پلی است که همهی آن را متمرکز می کند. اگر یک بازی سرگرم کننده باشد، ما آن را بازی میکنیم.
چرا بازی میکنیم؟ چون آنها سرگرم کنندهاند. اما مطمئنا جواب این سوال به همین یک مورد ختم نمیشود. بنابراین، چه چیزی ما را به بازیهای ویدئویی اجبار میکند؟ این واقعاً همان ادغام همه چیز است. بازیهای ویدئویی فرار یک جامعه و آرامش برای آن است. آن ها حس موفقیت را برای مشارکت در ما فراهم میکنند و باعث میشوند در مورد همه اطرافیانمان فکر کنیم و فکر کنیم. مشاغل زیادی وجود دارد که باید در مورد بازیهای ویدئویی جعل شود و لحظههای صمیمی وجود دارد که نمیتوانیم در جای دیگری پیدا کنیم. ما میتوانیم با جهانیان و خودمان در آن ها ارتباط برقرار کنیم، به گونهای که هیچ واسطه دیگری نتواند مثل آن باشد. بازیهای ویدئویی به ما میآموزند که باهوش، با ذهن باز، کنجکاو، استراتژیک و متفکر باشیم. آن ها ما را خوانندههای بهتری میکنند. آن ها ما را در کارهای تیمی به فردی بهتر تبدیل میکنند. اگر ما در کنار هم بازی کنیم، فضیلت در کنار هم بازی کردن را یاد میگیریم. آنها به ما کمک میکنند تا از چالش های زندگی مواجه شویم و با آنها مقابله کنیم. با توجه به همه چیز، یک نتیجه گیری وجود دارد: ما بازی می کنیم زیرا آنها سرگرم کننده هستند و خیلی بیشتر از این حرفا.
حال امیدواریم که به جواب سوال ” چرا بازی میکنیم؟ ” رسیده باشید.
برای خرید بازی PS4 و Xbox One همین حالا میتوانید از فروشگاه تیلنو اقدام کنید.