بازی Red Dead Redemption 2 با شخصیت پردازی فوق العادهی آرتور مورگان و جان مارستون، زمینهی به وجود آمدن پروتاگونیست (شخصیت اصلی و مثبت) نسخهی بعدی مجموعه را به خوبی فراهم کرده است. اما این روند چگونه به تکامل رسیده است؟ همراه ما باشید.
بازی Red Dead Redemption 2 در سال ۲۰۱۸، به عنوان یکی از بهترین و بزرگترین بازیهای تاریخ منتشر شد. این بازی با واکنش به شدت مثبت منتقدان و طرفداران مواجه شد و در بازار فروش هم عملکرد به شدت خوبی را تجربه کرد، به طوری که تنها پس از یک ماه گذشت از روز عرضه، موفق به فروش ۲۸ میلیون نسخهای شد. اما حالا ۲ سال از آن زمان گذشته و هنوز هم پروژهی بعدی استودیو Rockstar مشخص نشده است. احتمالات خبر از یک نسخهی جدید GTA را میدهند و اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم، از همهی گزینهها محتملتر است؛ چرا که این مجموعه نزد بازیکنان از محبوبیت بالایی برخوردار است و از انتشار آخرین نسخهی آن هم حدود هفت سال میگذرد. اما با وجود این موضوع، نمیتوان احتمال ساخت یک نسخهی جدید از مجموعهی Red Dead Redemption را نادیده گرفت. این مجموعه هم از محبوبیت بالایی برخوردار است و هم پتانسیلهای زیادی برای توسعهی نسخهی جدید دارد.
بازی Red Dead Redemption 2 شخصیت آرتور مورگان را به دنیای بازیهای ویدیویی آورد و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داد. شخصیتی که هیچ اسمی از او در نسخهی اول مجموعه دیده نشد، با این که وقایع نسخهی دوم حدود ۱۲ سال پیش از داستان بازی Red Dead Redemption اتفاق میافتاد. با توجه به اتفاقاتی که در نسخهی دوم افتاد، بعید است که وقایع نسخهی سوم بازیکنان را به زمان دورتری ببرد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، داستان بازی به شدت سیاه و خشن خواهد شد، چرا که کم کم به سمت جنگ آمریکاییها با سرخ پوستها نزدیک و بازگوی یکی از دردناکترین بازههای تاریخی قرون معاصر، خواهد شد. به هر حال، با توجه به موقعیتها و داستانهایی که که در طی بازی Red Dead Redemption 2 رخ داد، زمینه برای پروتاگونیست جدید مجموعه، به خوبی چیده شده است. کلمهی پروتاگونیست با مضمون شخصیتهای اصلی و مثبت هر داستان شناخته میشود، برای مثال آرتور مورگان و جان مارستون در نسخهی دوم Red Dead به عنوان پروتاگونیست شناخته میشوند. بنابراین، از این جا به بعد از کلمهی پروتاگونیست استفاده خواهیم کرد.
رستگاری در بازی Red Dead Redmption
بازیهای مجموعهی Red Dead، تنها به بازگو کردن داستانهایی که در گذشته رخ داده است اکتفا نمیکند و همواره سعی خود را به کار میگیرد تا به رابطهی آرتور و جان و اتفاقات حول این دو، بپردازد. هر دوی آنها، با پیش روی در داستان احساس میکنند در حال رسیدن به یک نقطهی تاریخی هستند که قرار است شرایط را متحول کند. به عبارتی دیگر، آرتور و جان فکر میکنند که این روز تاریخی، قرار است به روزی تبدیل شود که اعمال آنها توسط غرب وحشی مورد قضاوت قرار میگیرد. اما سوالی که در این میان پیش میآید، ان است که آیا این دو موفق شدند قبل از رسیدن به روز قضاوت، به رستگاری مشخصی از دید خودشان دست پیدا کنند؟ آیا موفق شدهاند تغییراتی که را می خواستند در دنیای خود انجام دهند؟
در بازی Red Dead Redemption، جان به عنوان شخصیت اصلی بازی احساس میکند که میتواند راه خود را برای رسیدن به رستگاری باز کند. او تصور میکند که میتواند پیش از روز موعد مرگ خود، تغییراتی را که میخواهد در دنیای خود اعمال کند. جان با این طرز تفکر که کشتن تک تک اعضای گنگ Dutch Van Der Linde میتواند زندگی جدید و مرفهی را برای همسر و پسرش محیا کند، دست به سلاخی آنها میزند. در پایان نسخهی اول، جان برای این که بتواند برای خانوادهاش زندگی جدیدی را محیا کند، خود را قربانی میکند. در واقع او تصور میکند که کشته شدنش، خانوادهاش را از دست طلسمی که سالها به آن مبتلا هستند، راحت میکند. او این گونه تصور میکند که مرگ او با رسیدن همسر و فرزندش به یک زندگی درست، در دو خط موازی حرکت میکند و پایان یکی از این دو خط، با رستگاری خط دیگر همراه میشود. البته با وجود این فداکاری، جان نتوانست از طلسمی که سالها به آن دچار شده است، دور شود. خونریزی، انتقام و تکرار. نام خانوادهی مارستون با این سه کلمه گره خورده است. میتوان این گونه تصور کرد که جان برای انتقام تنها دوست حقیقیاش، یعنی آرتور، به کشتن اعضای گنگ داچ میپردازد و در این راه زندگانی خود را از دست میدهد. در ادامه، جک مارستون، پسر جان، برای این که بخواهد انتقام پدرش را بگیرد، هفت تیرهای خود را در قلاف میگذارد و به ماجراجویی در غرب وحشی ادامه میدهد. البته که جک هم آرتور را مانند پدرش دوست داشت و میتوان این گونه گفت که جک، با به وجود آمدن دو زخم عمیق برای از دست دادن پدر و پدر خواندهاش روبرو میشود و راهی را در پیش میگیرد که جان سالها آرزوی رهایی از آن را داشت. این روند انتقام، از مرگ آرتور به دست مایکا شروع شد و ظاهرا قرار است تا ابد ادامه یابد. شاید مجموعهی Red Dead هم به شخصیتی مانند کریتوس نیاز داشته باشد که یک جا دست از مبارزه بکشد و فریاد بزند «چرخه همین جا تمام میشود».
در بازی Red Dead Redemption 2 آرتور مورگان اعتقاد دارد که آدمی مانند او هرگز نمیتواند از گذشتهی خود فرار کند. در واقع، آرتور پیش خود فکر میکرد که تا ابد قرار است در یک چرخهی نفرین شده قرار گیرد، آن هم با وجود کارهای متعدد و درستی که انجام داد. این احساس، به خاطر این است که او هیچ موقع نمیتواند از قهرمان قصه بودن لذت ببرد. او فردی است که توسط اطرافیان و قهرمان زمان جوانیاش، یعنی داچ، مورد خیانت قرار گرفته است و رستگاری خود را در شرایطی جست و جو میکند که جان مارستون و خانوادهاش به یک زندگی آبرومندانه برسند و در آمریکای مدرن، جای خود را به دست بیاورند. البته موضوع غمگین این جا است که برعکس اسم بازی، هیچکس در طول این داستانها به رستگاری نمیرسد. حتی قهرمان قصه هم که آرتور باشد، به خاطر یک عمل پوچ جان خود را از دست داد. آرتور به خاطر بیماری سل که مدتها درگیر آن بود، از دنیا رفت، آن هم به خاطر این که میخواست چند دلار ناقابل را از یک کشاورز فقیر بگیرد. مزرعهی آقای Downs را به یاد دارید؟ پدر این خانواده مبتلا به ویروس سل بود و آرتور هم بلافاصله پس از درگیری با او، میزبان ویروسهای این بیماری کشنده شد. آرتور این گونه حس میکند که حتی نتوانست آن طور که میخواهد دنیای فانی را ترک کند. او فرد معتقدی نبود اما همیشه میخواست دنیا را به جای بهتری تبدیل کند اما تنها مشکلش این بود که دنیای ایده آل او با جهان ماشینی و سیاهی که دور او در حال شکل گرفتن بود، هیچ نقطهی مشترکی نداشت. آرتور مورگان در دفترچهی خاطرات خود این گونه مینویسد:
آن همه گلولهای که به سمت من شلیک شد، آن همه اسبهایی که مرا به زمین انداختند، آن همه مبارزاتی که شکل گرقت و من تنها به خاطر کتک زدن توماس داونز رقت انگیز در حال از دست دادن جان خود هستم.
سیدی ادلر (Sadie Adler)
دقت کردید؟ همهی اتفاقات و پیچشهای داستانی که برای آرتور و جان به وجود آمد، به خاطر گذشتههایی بود که به نظر خودشان به درستی رقم نخورده بود. با این تفاسیر Sadie Adler میتواند به عنوان بهترین پروتاگونیست ممکن برای نسخهی پس از بازی Red Dead Redemption 2 شناخته شود. ادلر گذشتهی به شدت متفاوتی دارد و میتواند در حد آرتور و جان ظاهر شود. او به خاطر کشته شدن همسرش توسط آدمهای گنگ O’driscoll به زندگی یک یاغیگونه پناه برده است. شاید اگر افراد اودریسکول آن شب ادلر را پیدا نمیکردند، هیچ کدام از این اتفاقات ناگوار اما هیجان انگیز، برای او نمیافتاد. Sadie با پیوستن به گنگ ون در لیند، ذات وحشی و یاغی خود را پس از مدتها آزاد کرد. رئیس گنگ O’Driscoll، یعنی شخصیت Colm، قرار بود در شهر Saint Denis به بند دار آویخته شود و در جلوی چشمان مردم، به سزای اعمال پلیدش برسد. اما همه میدانسند که اعضای زیر دست او برای نجاتش عمل خواهند کرد. Sadie به طور متفاوتی انتقام همسر خود را گرفت، نه با کشتنش Colm، بلکه با جلوگیری از نجات پیدا کردنش. او به همراه آرتور اجازه نداد تا اعضای گنگ O’Driscoll رئیس بدکار خود را نجات دهند. اما آن چه که در این میان مشخص است، این است که نقطهی انتقام گرفتن از Colm، برای او به عنوان نقطهی رسیدن به رستگاری شناخته نمیشود. پس از انتقام، آتش شعله ور در افکار او نه تنها خاموش نمیشود، بلکه سوزانندهتر هم میشود. این انتقام را میتوان به یک قرص مسکن شباهت داد که تا چند ساعت درد بدن را از بین میبرد، اما به هیچ وجه به خوب شدن مریضی موجود کمک نمیکند. البته این قرص برای Sadie نه تنها درد را کم نکرد، بلکه آتش خشم را از هر زمان دیگری شعله ورتر کرد و لذت انتقام، تنها در یک تبسم چند ثانیهای تلخ، خلاصه شد.
Sadie در بخش Epilogue بازی Red Dead Redemption 2 به یک جایزه بگیر به شدت خشن تبدیل میشود که هدفی حز پاره کرده گلوی Micah Bell ندارد. در نقطهای از داستان که ادلر سعی میکند آدرس مکان Micah را از شخصیت Cleet بگیرد، حتی اگر بازیکن تصمیم به بخشیدن Cleet بگیرد، Sadie به سمت او شلیک میکند. این اعمال، تنها به خاطر این است که Sadie Adler نزدیکترین فرد گروه به آرتور مورگان بود و او را مانند یک دوست به شدت صمیمی، تصور میکرد. اما مشخص نیست که با وجود علاقهی او به آرتور، چرا سعی میکند که این عقیده را بروز ندهد و آن را پنهان کند. ادلر به گونهای رفتار میکند که خیلی سرسخت و شکست ناپذیر به نظر برسد، اما این در حالی است که او از لحاظ روحی به شدت تاثیر پذیر است و تحت تاثیر اطراف خود قرار میگیرد.
بنابراین Sadie Adler میتواند یکی از بهترین گزینهها برای پروتاگونیست قسمت بعدی بازی Red Dead Redemption باشد. این موضوع، چندین دلیل کلیدی دارد. اول این که ادلر هیچ زمان به عنوان یکی از اعضای اصلی گنگ وندر لیند حساب نمیشود و نویسندههای داستان بازی Red Dead Redemption 2 در چند جایی به این نکته اشاره میکنند. در واقع Sadie هیچ گونه پروندهی جنایی ندارد که دولت بتواند دستگیرش کند و هیچ ردی از این که او در گنگ وندر لیند زندگی میکرده است، وجود ندارد. جتی اگر دقت کنید در طی مراحلی که تنها مربوط به اهداف گنگ است، اثری از Sadie پیدا نیست. به همین خاطر هم او توانست در چپتر آخر بازی به یک جایزه بگیر یا Bounty Hunter تبدیل شود. دلیل دوم هم این است که Sadie برخلاف آرتور و جان، حتی قصد نزدیک شدن به نقطهی رستگاری را هم ندارد و لذت زندگی را در سوزانتر کردن شعلههایی میبیند که سالها در افکارش حضور داشتهاند. البته او همیشه خط قرمز اخلاقی خود را رد نمیکند و در نهایت به یک شخصیت خاکستری تبدیل میشود. شاید به همین دلیل است که Sadie از نظر بیشتر بازیکنان و منتقدان، به عنوان یک شخصیت دوست داشتنی و دلسوز شناخته میشود.
علاوه بر این موضوعات، Sadie برخلاف آرتور و جان هیچ گونه گذشتهی تاریک و بدکارانهای ندارد و پیش از پیوستن به قصه، تنها یک زن جوان خانه دار بوده که در خوشحالی خالص با همسر خود زندگی میکرد. دقیقا به همین خاطر است که شخصیت Sadie پس از مرگ همسرش این چنین تغییر میکند، چرا که او یک زن معمولی با افکاری معمولی بود که دچار یک سری اتفاقات تراژدی میشود که ذهن او قادر به تفکیک و تفسیر آنها نیست. او پیش از این داستانها، حتی قادر به بلند کردن یک اسلحه هم نبود ولی در پایان خط داستانی بازی Red Dead Redemption 2 به عنوان یک جایزه بگیر در منطقهی blackwater کار میکرد. هم چنین، برخلاف جان، مرگ همسرش به عنون شروع کنندهی قصهی او کار میکند و به همین دلیل، آیندهی مشخصی هم ندارد؛ چرا که حالا و پس از مرگ آرتور، رسما هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد. جان، پس از اتفاقات بازی Red Dead Redemption 2 یک نقطهی رستگاری را برای خود تداعی میکند که اگر به آن برسد، میتواند به یک آدم معمولی با یک زندگی شاد تبدیل شود. جان تصور میکند که پس از مدتها قادر خواهد بود که با همسر و فرزندش یک زندگی معمولی را شروع کند و به وصیت تنها دوست خود، یعنی آرتور، عمل کند. اما Sadie به هیچ عنوان چنین نقطهی مشخص ندارد و هر کاری هم که بکند، باز هم در مردابی که خود برای خود درست کرد، بیشتر غرق میشود.
زندگی پس از رستگاری
Sadie Ader شخصیتی است که همواره به دنبال رسیدن به نقطهای است که بتواند خود را رستگار کند، اما مشکل اینجاست که او حتی نمیداند که به چه حالتی رستگاری میگوید. او تلاش میکند تا از هویت زندگی حاضر خود بیشتر بفهمد و بهتر عمل کند. این در حالی آرتور و جان هم در تمامی طول داستان خود به دنبال رسیدن به یک رستگاری مشخص و تعیین شده بودند، اما Rockstar میتواند با درست کردن یک داستان طولانی برای بازیکن مشخص کند که اصلا رستگاری از نظر Sadie چگونه است. این موضوع زمانی جالبتر میشود که دو پروتاگونیست سایق مجموعه رستگاری را با مرگ در راه راحتی دیگران، مساوی میدانستند. حال اگر نقطهای غیر از مرگ در انتظر ادلر باشد، او میتواند به عنوان اولین پروتاگونیست تاریخ مجموعه که در پایان داستان نمیمیرد، حاضر شود.
اما آن زندگی ایده آل که Sadie آن را تعریف خواهد کرد چگونه خواهد بود؟ آیا قرار است همهی خطهای داستانی مجموعه به یک زندگی شاد برای او تبدیل شود؟ آیا او باز هم میتواند یک زندگی ایده آل را برای خود درست کند که جایگزین وقت گذراندن با همسر سابقش شود؟ نسخهی بعدی مجموعه میتواند با گذاشتن پایانها و یک مکانیک مشابه با سیستم Honor در بازی، به بازیکن اجازه دهد انتخاب کند که رستگاری او مانند آرتور دردناک باشد یا مانند داچ متفاوت.
اگر داستان نسخهی بعدی Red Dead مانند آن چه که تصور کردیم باشد، میتواند به سوالهای زیادی پاسخ دهد. ادامهی تعریف داستان Sadie میتواند روش زندگانی یک فرد پس از رسیدن به انتقام را تعریف کند و بگوید که آیا انتقام و رسیدن به یک هدف دیرینه واقعا به عنوان یک رستگاری میتواند شعلههای افکار Sadie را خاموش کند یا او را داخل جهنم خود ساختهاش بیشتر میسوزاند. آرتور و جان هیچ گاه نتوانستند رستگاری خود را در دنیای فانی مشاهده کنند. هر دوی آنها جان خود را از دست دادند و نتوانستند به این سوال قدیمی جواب دهند. زندگی پس از رستگاری و رسیدن به نقطهی ارضای معنوی چگونه خواهد بود؟ آیا اصلا چنین آرمانی وجود خارجی دارد یا تنها ساختهی فیلسوفان یونان باستان است که برای به کرسی نشاندن افکار خود امید آن را به مردم میدادند؟ اما هر اتفاقی هم که برای نسخهی سوم رخ دهد، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که توسعه دهندگان در استودیو Rockstar میتوانند یک داستان خوب را برای روایت پیدا کنند؛ چرا که در سالهای اخیر این مورد را به همگان ثابت کردهاند. اما شاید الان وقت این است که پس از دو بازی با پروتاگونیستهای مرده، شاهد شخصیتی باشیم که رستگاری خود را مشاهده کند و زندگی را همان گونهای که در آرمانهای خود تصور میکرد، زندگی کند.
در پایان اگر قصد دارید شخصا به تجربهی نسخهی دوم مجموعه بپردازید، میتوانید به صفحهی خرید بازی Red Dead Redemption 2 مراجعه کنید.
نظر شما در مورد بحثهای شکل گرفته چیست؟ آیا Sadie Adler میتواند همان گونه که از او انتظار میرود به یک پروتاگونیست متفاوت و تعریف کننده تبدیل شود؟ نظرات خود را با تیم تیلنو در میان بگذارید.