پس از فرار از دست پینکرتون و گرفتار شدن در طوفان، گروه وندر لیند در پنجمین بخش از داستان بازی Red Dead Redemption 2 وارد جزیره گوآرما شدند. با تیلنو همراه باشید.
در مطلب بازی Red Dead Redemption 2: داستان کامل چپتر چهارم از تلاش گروه وندر لیند برای سرقت از بانک سنت دنیس به منظور کسب پول لازم برای فرار به نقطهای دور و کنار گذاشتن زندگی خلافکاریشان گفتیم. این عملیات به دلیل حضور مامورین پینکرتون با مشکل روبهرو شد و در جریان آن هوزی (Hosea) و لنی (Lenny) کشته و جان (John) دستگیر شد. ۶ تن از اعضای گروه شامل مایکا (Micah)، آرتور (Arthur)، داچ (Dutch)، بیل (Bill)، خاویر (Javier) و چارلز (Charles) پس از فرار از بانک در ساختمانی متروکه مخفی شده و تا تاریک شدن هوا صبر کردند. پس از آن که چارلز مامورین پینکرتون را فریب داد، اعضای باقی مانده به صورت مخفیانه سوار بر کشتی شدند. پس از چند روز سفر دریایی، طوفان موجب غرق شدن کشتی و رسیدن اعضای گروه وندر لیند به جزیره گوآرما (Guarma) شد. با شرح پنجمین بخش از داستان بازی رد دد ردمپشن 2 همراه تیلنو باشید.
چپتر پنجم بازی Red Dead Redemption 2 از جایی آغاز میشود که آرتور پس مدتی پیادهروی در ساحل گوآرما موفق به پیدا کردن همگروهیهایش میشود. داچ به آرتور توضیح میدهد که گوآرما یک جزیره تولید کننده نیشکر در سواحل کوبا است. هنوز صحبت آنها تمام نشده بود که گروهی از نظامیان محلی به رهبری لیوای سایمون (Levi Simon) گروه را محاصره و پایشان را غل و زنجیر میکنند. پس از آن که تعدادی از شورشیان محلی نیز به آنها اضافه شدند، افراد نظامی مورد حمله قرار میگیرند که گروه وندر لیند از این فرصت استفاده کرده و خود را آزاد میکنند. همچنین آنها با برداشتن اسلحه، سعی در کشتن نظامیها میکنند که در انجام آن موفق هستند. با سر رسیدن نیروهای کمکی و تیر خورد خاویر، گروه مجبور به ترک او و دنبال کردن هرکول فونتین (Hercule Fontaine)، رهبر شورشیها، میشود. پس از پیروزی در نبرد با نیروهای کمکی، اعضای گروه همراه با هرکول در مکانی امن مخفی میشوند. در طول مسیر رهبر شورشیها از دشمن اولش یعنی کلنل فوسار (Colonel Fussar) میگوید و توضیح میدهد که این ستمگر محلی، کنترل گوآرما را در دست داشته و تا حد مرگ از کارگرها برای دستیابی به ثروت بیشتر کار میکشد.
براساس گفتههای هرکول، داچ به همراه آرتور تصمیم به استفاده از غاری در نزدیکی مقر فوسار به منظور نجات خاویر میگیرند. راهنمای آنها در طول این مسیر فردی به نام گلوریا (Gloria) است که داچ آخرین شمش طلای به سرقت رفته از بانک را به او میدهد. در انتهای مسیر و در کنار نردبانی که به سطح زمین میرسد، گلوریا درخواست پول بیشتری میکند، ولی داچ چیزی برای ارائه ندارد. گلوریا با چاقو داچ را تهدید میکند، اما او با خونسردی گلوی گلوریا را فشار داده و به نردبان میکوبد. پس از چند ثانیه و در عین ناباوری آرتور از هیولایی که داچ به آن تبدیل شده، گلوریا به دست رهبر گروه وندر لیند کشته میشود. پس از آن که از نردبان بالا رفته و به سطح زمین میرسند، آرتور و داچ میبینند که خاویر به یک الاغ بسته شده و روی زمین کشیده میشود. همچنین کلنل فوسار و سربازانش او را تحقیر کرده و مورد ضرب و شتم قرار میدهند. با استفاده از انفجار یکی از ساختمانها، آرتور و داچ موفق میشوند خاویر را آزاد کنند. آنها در حالی از دست سربازان فوسار فرار میکنند که داچ، خاویر را حمل کرده و آرتور با استفاده از اسلحه با دشمنانشان مبارزه میکند.
آرتور در جنگل فردی را میبیند که به دار آویخته شده و متوجه دارت روی گردن او میشود. در همین لحظه یک دارت به او برخورد کرده و خیلی زود بیهوش میشود. آرتور در حالی به هوش میآید که به صندلی بسته شده و فردی به نام انجل (Angel) با ضربات سیلی و مشت از او نام و دلیل بودنش در گوآرما را میپرسد. آرتور خودش را لویتیکس کورنوال معرفی کرده و انجل که از جواب او راضی بوده، به سراغ دیگر اسیران یعنی لئون (Leon) و بپتیست (Baptiste) میرود و از آنها در مورد آرتور میپرسد که لئون به او دروغ میگوید. آرتور با حرکت به چپ و راست و انداختن خود روی زمین، موفق میشود صندلی را شکسته و خود را آزاد کند. این کار باعث میشود انجل با چاقو به او حمله کند که آرتور با به زمین زدن و ضربات مشت وی را بیهوش میکند. آرتور با اسلحهای که از بپتیست گرفته، به همراه لئون به سمت خرابهها حرکت کرده تا کارگرها را از دست نیروهای فوسار نجات دهند. با پیشروی در خرابهها مشخص میشود که سربازها قصد دارند کارگرها را دار بزنند که با دخالت آرتور و شلیک به طنابها، کارگرها نجات پیدا میکنند. این امر باعث میشود سربازها به سمت آرتور هجوم آورده و جنگ بین آنها آغاز شود. با کشتن تمامی سربازها، بپتیست نیز به کمک آنها آمده و در عین دادن مقداری پول، به آرتور اطلاع میدهد که هرکول به دنبال کشتی برای بازگرداندن گروه وندر لیند به آمریکا است.
پس از ورود آرتور به قلعه که هرکول و نیروهای شورشی در آن مستقر هستند، او متوجه بحث و جدل بین رهبران شورشیان و گروه وندر لیند میشود. به این دلیل که یک کشتی از کوبا و با درخواست فوسار به سمت گوآرما در حرکت بوده، هرکول میگوید که امکان خروج اعضای گروه داچ از جزیره وجود ندارد. در همین حین یک از شورشیان از آنها میخواهد به روی سقف قلعه بروند. با انجام این عمل مشخص میشود که کشتی جنگی کوبا از راه رسیده است. پس از آن که اعضای گروه با سربازانی که از سمت ساحل در حالی پیشروی به سوی قلعه هستند، مبارزه میکنند، آرتور به هرکول کمک میکند تا یک توپ جنگی را به سمت لبه سقف قلعه حرکت دهد. با این حال امکان استفاده از آن وجود ندارد؛ زیرا نیروهای دشمن به قلعه رسیدهاند و اعضای وندر لیند و شورشیها باید آنها را از بین ببرند. جنگ همچنان در بیرون از قلعه نیز ادامه دارد و تعداد زیادی از سربازها کشته میشوند. به دلیل نزدیک شدن کشتی جنگی به ساحل گوآرما، هرکول میگوید دو نفر باید با استفاده از توپ جنگی به آن شلیک کنند که داچ در پایین قلعه باقی مانده و آرتور به همراه او به سقف قلعه میرود. سرانجام پس از شلیکهای متعدد آرتور موفق میشود کشتی جنگی را از بین ببرد. در پایان قرار میشود گروه در کنار کشتی جمع شده و گوآرما را به مقصد آمریکا ترک کنند.
در حالی که گروه آماده ترک گوآرما است، مشخص میشود ناخدای کشتی توسط فوسار دستگیر شده است. در حالی که بیل مسئول مراقبت از خاویر میشود، دیگر اعضای گروه به همراه هرکول به سمت توپخانهای که مانع از خروج آنها از گوآرما میشود، حرکت کرده و آن را از بین میبرند. پس از آن آرتور به محل نگهداری ناخدا میرود که در بدو ورود توسط لیوای سایمون غافلگیر میشود. با اضافه شدن داچ و فوسار و اسلحههایی که به سمت یکدیگر نشانه رفته شده، اوضاع بیش از پیش پیچیده میشود. آرتور با استفاده از پایش اسلحهای را به ناخدا میرساند که او به سرعت با استفاده از آن به لیوای شلیک میکند. این عمل او باعث میشود فوسار موفق به فرار از طریق پنجره شود. نبرد بین گروه وندر لیند با نیروهای فوسار همچنان ادامه داشته و گروه همچنان با کشتن آنها راه را برای خود باز میکنند. این اتفاق زمانی متوقف میشود که هرکول از استقرار فوسار در برج میگوید. آرتور موفق میشود با استفاده از یک توپ جنگی برج و فوسار را نابود کند. با کشته شدن فوسار، گروه بالاخره سوار بر کشتی شده و به سمت آمریکا حرکت میکنند.
پس از آن که گروه با موفقیت به آمریکا میرسند، آرتور با استفاده از قایق به خود را به ساحل رسانده و به منظور آگاهی از وضعیت اعضای گروه وندر لیند به سمت شیدی بل حرکت میکند. با رسیدن به شیدی بل، آرتور متوجه میشود گروه آن را ترک کرده است. با این حال با جستجوی این مکان نامهای از سیدی ادلر با نام مستعار کرولاین (Caroline) پیدا میکند که از آرتور با نام جعلی تاسیتوس (Tacitus) یاد کرده و از او میخواهد به لکی (Lakay)، دهکدهای کوچک در شمال سنت دنیس بیاید. پس از خواندن نامه، تعدادی از نیروهای پینکرتون نیز سر رسیده و متوجه ردپای تازه آرتور میشوند. پس از کشتن آنها آرتور سوار بر اسب به سمت لکی حرکت میکند.
با رسیدن آرتور به کمپ وندر لیند، گروه از او استقبال کرده و از حضور جان در زندان میگویند. در هنگام شب داچ نیز به گروه اضافه میشود و از تاثیر بسیار زیاد سیدی ادلر در بقای اعضا و دفن هوزی توسط ابیگیل و چارلز میشنود. در همین هنگام بیل وارد شده و با عصبانیت از پرسیدن از همه برای پیدا کردن محل گروه میگوید. دورهم جمع شدن گروه وندر لیند خیلی زود توسط میلتون و مامورهای پینکرتون بهم میریزد و گروه زیر آتش مسلسل قرار میگیرد. سیدی به آرتور میگوید که او را دنبال کند؛ زیرا سیدی از دری مخفی خبر دارد که با استفاده از آن میتوانند از جناح به پینکرتونها حمله کنند. با ضدحمله آرتور و سیدی، پینکرتونها غافلگیر میشوند و گروه وندر لیند در موضع قدرت قرار میگیرد. در نهایت آرتور با استفاده از مسلسل موفق میشود مهاجمین پینکرتون را کشته و افراد باقی مانده را مجبور به عقب نشینی کند. با تلاشهای آرتور گروه موقتا از شر پینکرتونها خلاص میشود، اما سرفههای او موجب نگرانی داچ شده است. داچ مشخصا نگران گروه بوده و به زمان بیشتری برای تصمیمگیری نیاز دارد. ابیگیل به او یادآوری میکند که جان همچنان در زندان است، اما داچ مشکلات مهمتری دارد. او که متوجه میشود داچ هیچ کاری برای شوهرش نمیکند، از آرتور و سیدی خواهش میکند جان را از زندان نجات دهند. سیدی که برای انجام این کار مصمم است، از آرتور میخواهد بعدا در Doyle’s Tavern با او دیدار کند.
حمله پینکرتونها باعث شده داچ به فکر نقل مکان باشد و تصمیم میگیرد گروه به سمت شمال حرکت کنند. به همین منظور آرتور و چارلز وارد بیور هالو (Beaver Hollow) میشوند. در این منطقه گروهی به نام مورفری (Murfree) حضور دارد که به واسطه خشونت زیاد شناخته میشوند. پس از آن که آرتور و چارلز دو عضو این گروه را مخفیانه میکشند، به سراغ افراد حاضر در غار رفته و تک تک آنها را از بین میبرند. در غار آرتور فردی به نام مریدیت باکلی (Meredith Buckley) را پیدا میکند که توسط مورفریها اسیر و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. آرتور تصمیم میگیرد او را به خانهاش در انزبرگ (Annesburg) ببرد و چارلز به منظور اطلاع گروه از مخفیگاه جدید به لکی برمیگردد. با ورود آرتور به کمپ جدید، مشخص میشود که کورنوال در انزبرگ بوده و داچ قصد دارد از نقشههای او اطلاع پیدا کند. در همین حین مولی اوشی در حالت غیرعادی به کمپ بازگشته و از لو دادن عملیات دزدی از بانک سنت دنیس به پینکرتونها میگوید. داچ قصد دارد او را بکشد، اما آرتور مانع میشود. در نهایت این سوزان گریمشاو است که با شاتگان به او شلیک کرده و قانون خیانت را به آرتور یادآور میشود. در پایان چپتر پنجم، او به پیرسون و بیل میگوید جسد را به جایی برده و بسوزانند.
در صورتی که تاکنون موفق به تجربه این بازی نشدهاید، میتوانید با مراجعه به صفحات خرید بازی Red Dead Redemption 2 برای ایکس باکس وان و خرید بازی Red Dead Redemption 2 برای PS4 اقدام به تهیه این اثر کنید.
نظر شما در رابطه با بازی Red Dead Redemption 2 چیست؟ آیا از داستان آن لذت بردهاید؟ نظرات خود را با ما در تیلنو در میان بگذارید.
منابع: Red Dead Wiki و GamersPrey