بازی Red Dead Redemption 2 یکی از اعجابانگیز و فوقالعادهترین داستانهای سالهای اخیر صنعت بازیهای ویدیویی را روایت میکند که در این مطلب قصد داریم به شرح سه چتر اول آن بپردازیم.
بازی Red Dead Redemption 2، محصول سال ۲۰۱۸ کمپانی راکستار گیمز (Rockstar Games) که در واقع پیشدرآمدی بر بازی Red Dead Redemption محسوب میشود، یکی از بهترین آثاری بوده که تاکنون در دسترس بازیکنان قرار گرفته است. این اثر با روایت داستانی فوقالعاده، شخصیتپردازی بیمانند، پدید آوردن جهانی منحصربهفرد، نمایش جلوههای بصری شگفتانگیز و توجه افراطی به جزئیات به چنان موفقیتی دست پیدا کرده که کمتر اثری توان رقابت با آن را دارد. بازی رد دد ردمپشن 2 با فروش بیش از ۳۷ میلیون نسخه به عنوان یکی از پرفروشترین بازیهای تاریخ شناخته میشود که توانسته رکوردهای مختلفی از جمله تجربه فروش ۷۲۵ میلیون دلاری در اولین هفته فروش را نیز به ثبت برساند. همچنین این اثر موفق به دریافت جوایز متعددی شده که از بین آنها میتوان به جوایز بهترین طراحی صدا، بهترین روایت، بهترین اجرا و بهترین موسیقی از مراسم The Game Awards 2018 اشاره کرد. همانطور که اشاره شد یکی از مهمترین نقاط قوت بازی داستان آن است. این اثر نسبتا طولانی در کنار مراحل اصلی، دارای تعدادی زیادی مراحل فرعی و تصادفی است که شرح تمامی آنها در این مطلب ممکن نیست. به همین دلیل در مطالب داستان بازی Red Dead Redemption 2 تنها به مراحل اصلی اکتفا کرده و این بخش را شرح خواهیم داد. با تیلنو همراه باشید.
به لحاظ تاریخی داستان بازی Red Dead Redemption 2 از سال ۱۸۹۹ آغاز میشود. در این دوران داچ وندر لیند (Dutch Van der Linde) و گروهش پس از شکست در یک عملیات سرقت، مجبور به فرار از بلکواتر (Blackwater) میشوند. آنها در حالی به سمت کوهستان برفی حرکت میکنند که پول قابلتوجهی را جا گذاشتهاند. گروه نسبتا پرجمعیت وندر لیند از افرادی مختلفی از جمله آرتور مورگان (Arthur Morgan)، جان مارستون (John Marston)، هوزی متیوز (Hosea Matthews)، بیل ویلیامسون (Bill Williamson)، خاویر اسکوئلا (Javier Escuella)، ابیگیل رابرتز (Abigail Roberts) و مایکا بل (Micah Bell) تشکیل شده است. پس از آن که گروه به صورت موقت در کالتر (Colter) مستقر میشوند، آرتور به همراه مایکا و داچ در جستجوهایشان برای منابع، به مزرعهای میرسند که دشمنان آنها یعنی گروه اودریسکول (O’Driscolls) در آن حضور دارند. آرتور در هنگام بررسی انبار با عضو باقیمانده اودریسکول وارد نبرد تن به تن میشود و در حین بازجویی از او متوجه تصمیم این گروه برای سرقت از یک قطار میشود. با به قتل رساندن اعضای این گروه، داچ، مایکا و آرتور با سیدی ادلر (Sadie Adler) که همسرش توسط اودریسکولها کشته شده، روبهرو شده و او را همراه با خود میبرند.
صبح روز بعد ابیگیل از آرتور خواهش میکند همسرش یعنی جان مارستون که دو روز از ناپدید شدنش میگذرد را پیدا کند. آرتور برای انجام این کار با خاویر همراه شده و در کنار رودخانه نشانهای از حضور او پیدا میکنند. در نهایت این دو میتوانند پس از مشاهده رد خون و اسب جان، او را در حالی که به شدت زخمی شده، پیدا کرده و پس از نبردی هیجانانگیز با گرگها و هوای برفی، او را بازگردانند. زمانی که آرتور از شکار برمیگردد، به دستور داچ، او به همراه گروه به سمت محل استقرار باند اودریسکول حرکت میکنند. پس از بررسی دقیق منطقه، در ابتدا اعضای گروه وندر لیند به صورت مخفیانه وارد کمپ شده و یک نبرد تمام عیار به وجود میآورند. در کنار تمامی منابعی که با جستجوی کمپ به دست میآید، دینامیت و نقشه اودریسکول برای سرقت از یک قطار بیش از دیگران خودنمایی میکنند. در راه بازگشت آرتور یکی از اعضای اودریسکول به نام کران دافی (Kieran Duffy) را اسیر کرده و به همراه خود میآورد.
به منظور به دست آوردن سرمایه لازم برای فرار، داچ تصمیم میگیرد به قطاری متعلق به لویتیکس کورنوال (Leviticus Cornwall)، سرمایهدار نفتی و یکی از آنتاگونیستهای بازی Red Dead Redemption 2، دستبرد بزنند. در ابتدا قرار میشود با استفاده از دینامیت و انفجار این اقدام را انجام دهند که به دلیل درست عمل نکردن، آرتور و لنی مجبور میشوند با پریدن روی قطار، وارد آن شده و نگهبانان را به قتل برسانند. پس از آن مشخص میشود پولها در گاو صندوقی در واگن خصوصی قرار دارند که افراد حاضر در آن حتی با وجود شلیکهای متعدد حاضر به خارج شدن نیستند. با این حال به کمک دینامیت، این افراد تسلیم شده و آرتور موفق به پیدا کردن اوراق قرضه حامل ارزشمندی میشود. به واسطه انجام این عملیات، کورنوال که به شدت عصبانی بوده و در صدد انتقام است، اقدام به استخدام آژانس کارآگاهی پینکرتون (Pinkerton Detective Agency) میکند. این آژانس دو مامور به نام اندرو میلتون (Andrew Milton) و ادگار راس (Edgar Ross) را برای دستگیری گروه میفرستد. گروه داچ وندر لیند برای فرار از دست آنها به سمت منطقه هارلتلندز (Heartlands) حرکت کرده و در حوالی شهر ولنتاین (Valentine) مستقر میشوند.
از این مرحله هر یک از اعضای گروه موظف میشود که برای ارتقا وضعیت گروه تلاش کرده و سهم خود را انجام دهند. برای مثال هر استراوس (Herr Strauss) به مردم شهر پول قرض میدهد، چارلز بیشتر دنبال شکار میرود، مری بث دزدی از قطار را پیشنهاد میدهد و کارن به دنبال سرقت از بانک میرود. در تمامی این موارد آرتور نقش اساسی و مهمی را برعهده دارد که به درگیری او با قانون و کشته شدن افراد زیادی به دست او ختم میشود. حتی او موفق میشود اورویل سوانسون (Orville Swanson) را به کمپ بازگرداند. نبردی که بیل به راه انداخته و آرتور ناخواسته وارد آن میشود، به روبهرو شدن آنها با جوزیا ترلونی (Josiah Trelawny)، عضو موقت گروه وندر لیند ختم میشود. جوزیا به آنها اطلاع میدهد که شان (Sean) توسط جایزهبگیران دستگیر شده و به زودی به از بلکواتر خارج خواهند شد. گروه وندر لیند هیچگاه اعضای خود را جا نمیگذارد و خیلی زود شان را از سرنوشت شومی که در انتظارش است، نجات میدهند. با این وجود که همچنان مشکلات مختلف پابرجا هستند، به مناسبت نجات شان گروه اقدام به برگزاری جشن میکند.
آرتور برای پس گرفتن پول هر استراوس، به سراغ کشاورزی به نام توماس داونز (Thomas Downes) میرود که پیش از این در جنگ تن به تن او با تامی مداخله کرده و اموال خود را به افراد فقیر میبخشد. توماس که مشخصا بیمار است، به آرتور میگوید که توان پرداخت بدهی را ندارد. آرتور از این گفته او استقبال نکرده و او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. در نهایت با آمدن همسر و فرزند توماس، آرتور مجبور میشود دست خالی محل را ترک کند. آرتور، داچ و بیل اقدام به تهدید کران کرده و موفق میشوند محل استقرار گروه اودریسکول را با کمک او پیدا کنند. با نجات جان آرتور، کران به عنوان یکی از اعضای گروه وندر لیند پذیرفته میشود. لنی با حالتی نگران به کمپ بازگشته و از دستگیر شدن مایکا به دست کلانتر شهر استرابری (Strawberry) میگوید. آرتور چندان موافق نجات او نبوده، در نهایت با خراب کردن دیوار زندان مایکا رو نجات میدهد. با این حال او چندان علاقهای به فرار سریع نداشته و پس از به راه انداختن یک قتل عام بزرگ، تفنگهایش را از فردی که او را اسکینی (Skinny) خطاب میکند، پس میگیرد. در نهایت آرتور و مایکا از استرابری خارج میشوند، اما مایکا به جای بازگشت به کمپ وندر لیند، به سراغ کمپ خودش میرود.
یکی از اصلیترین کاراکترهای بازی Red Dead Redemption 2 یعنی جان مارستون در کنار زندگیاش به عنوان یک مجرم، باید نقش یک پدر را نیز ایفا کند که در انجام آن چندان موفق نیست. در این شرایط است که آرتور، فرزند جان یعنی جک را برای ماهیگیری به کنار رودخانه میبرد. لحظات خوش این دو به واسطه حضور میلتون و راس، مامورهای پینکرتون به هم میریزد. آنها به آرتور میگویند که قصدشان دستگیری داچ بوده و در ازای تحویل او از جان آرتور میگذرند. آرتور که به داچ و گروهش وفادار بوده، به کمپ بازگشته و اتفاقات را با داچ در میان میگذارد. داچ میگوید که بهترین راهکار حفظ آرامش است که آرتور با آن موافق نیست. به پیشنهاد جان، چند عضو گروه از جمله آرتور تصمیم به سرقت از قطاری که از ولنتاین میگذرد، میگیرند. روش آنها به این صورت است که آرتور پس از دزدیدن یک کالسکه حمل نفت، آن را روی ریل قطار قرار داده و پس از توقف گروه وارد آن میشوند. بعد از موفقیت در این عملیات و فرار از دست قانون، گروه وندر لیند بیش از پیش خطرناک جلوه کرده و تحت تعقیب قرار میگیرند.
جان که همچنان به فکر کسب پول بیشتر برای گروه است، پیشنهاد دزیدن یک گله گوسفند و فروش آن در حراج را به آرتور میدهد. این دو سپس اسلحه اسنایپر خریداری کرده و در بالای تپه مستقر میشوند. با شلیک اسلحه، گوسفندها ترسیده و فرار میکنند که آرتور موفق به جمعآوری آنها و بردن به محل حراج میشود. موریس پیتون (Morris Peyton) به گله آرتور شک کرده و تقاضای دریافت حقالسکوت به میزان ۲۵ درصد از مبلغ حاصل از فروش را میکند که با صحبتهای جان این رقم به ۱۸ درصد کاهش پیدا میکند. جان و آرتور به محلی که داچ و استراوس در آن قرار داشته، میروند. به دستور داچ، جان و استراوس به قصد دریافت پول فروش گوسفندها خارج شده و آرتور در کنار او باقی میماند. در مدت زمان کوتاهی سر و کله کورنوال به همراه تعدادی از افرادش پیدا شده و در حالی که جان و استراوس را به گروگان گرفته، از داچ میخواهد به بیرون برود. با خروج داچ و آرتور، نبردی خونین آغاز میشود که در جریان آن استراوس تیر میخورد. با تلاشهای آرتور، گروه موفق به فرار شده و او به کمپ بازمیگردد.
با اتفاقات رخ داده در ولنتاین، گروه تصمیم به نقل مکان گرفته و در جای دیگری با نام کلمنز پوینت (Clemens Point) مستقر میشوند. در این مکان دو گروه رقیب یعنی گریها (Grays) و بریتویتها (Braithwaites) حضور دارند. داچ به همراه آرتور و هوزی به سمت شهر رودز (Rhodes) حرکت میکند که در مسیر آن متوجه واگن زندانیان میشود. از بین زندانیان او جوزیا ترلونی را شناخته و با معرفی خود با نامی دیگر به کلانتر لی گری (Leigh Gray)، تلاش میکند با او طرح دوستی را پیاده کند. در حین صحبت آنها، یکی از زندانیان واگن را باز کرده و با سوار شدن در قطار فرار میکند. آرتور به همراه دستیار کلانتر گری، آرچیبالد مکگرگور (Archibald MacGregor) به دنبال آنها رفته و پس از تعقیب طولانی و چندین نبرد به تن به تن، موفق به دستگیری آنها میشود. پس از آزاد کردن جوزیا و با تصمیم داچ گروه وندر لیند به دو بخش تقسیم شده که در قالب آن آرتور به گریها نزدیک شده و هوزی به سراغ بریتویتها میرود. گریها در تجارت تنباکو فعال بوده و در مقابل بریتویتها که قبلا بردهدار بودهاند، به کاشت پنبه و تولید نوشیدنی مونشاین مشغول هستند.
پس از یک تجربه ماهیگیری در بازی Red Dead Redemption 2، آرتور به کمپ بازگشته و متوجه مشاجره بین سیدی ادلر و سایمون پیرسون (Simon Pearson) میشود. سیدی از تجربهاش در شکار و استفاده از اسلحه میگوید و آرتور او را به همراه خود میبرد تا بیشتر با دنیای خارج از کمپ آشنا شود. خرید ساده آنها به واسطه تلاش گروه مهاجمان لموین (Lemoyne Raiders) به میدان جنگی تبدیل شد که آرتور و سیدی از آن سربلند بیرون آمدند. کلانتر گری که از عملکرد آرتور رضایت داشته و داچ نیز توانسته او را فریب دهد، نشان مامور قانون را به آنها و بیل میدهد. این سه در کنار آرچیبالد موفق میشوند کارگاه تولید مونشاین متعلق به خانواده بریتویت را از بین برده و یک کالسکه پر از مونشاین را بدزدند. به پیشنهاد آنکل (Uncle)، آرتور به همراه چارلز و بیل به سرقت از کالسکهای دست میزنند که مشخص میشود مالک آن کورنوال است. این سرقت که قرار بود بدون هیچ دردسری انجام شود، به فرار اعضای گروه وندر لیند و پناه گرفتن در یک انبار ختم میشود. دنبالکنندگان در نهایت موفق به پیدا کردن آنها میشوند، اما مهارت افراد داچ در تیراندازی باعث نجات جانشان میشود.
آرتور در ملک خانواده گری، با بو گری (Beau Gray) آشنا میشود که عاشق و دلباخته پنهلوپه بریتویت (Penelope Braithwaite) است. به دلیل اختلافات بین دو خانواده این علاقه قرار نیست فرجام خوبی داشته باشد و عملا یک عشق ممنوعه است. آرتور قبول میکند که نقش پیک را برای بو و پنهلوپه بازی کند و نامههای آنها را به هم میرساند. پنهلوپه در نامهاش از تصمیمش برای حضور در راهپیمایی که برای حق رای زنان برپا خواهد شد، گفته است. بو که نگران صدمه دیدن او است، آرتور را به محل راهپیمایی میبرد. با اصرارهای پنهلوپه و بو، آرتور موافقت میکند که در کنار معترضین قرار گرفته و وظیفه راندن کالسکه را برعهده بگیرد. همراهی آرتور با راهپیمایی زنان به واسطه حضور اقوام بو به پایان رسیده و آن دو از هم جدا میشوند.
آرتور پس از بازگشت به کمپ با لنی هم صحبت میشود و او از انبار اسلحهای که در موردش شنیده، برای آرتور میگوید. این دو در مسیر خود به یک کلیسا مخروبه و کالسکه لموینها میرسند. با تعقیب کالسکه آرتور و لنی انبار اسلحه لموین در عمارت شیدی بل (Shady Belle) را پیدا میکنند که توسط افراد زیادی نگهبانی میشود. پس از قتل عام تمامی افراد حاضر در شیدی بل، آرتور و لنی یک کالسکه پر از مهمات را به سرقت برده و به کمپ بازمیگردند. گروه وندر لیند قرار نیست روی آرامش را ببیند؛ زیرا بیل و کارن طبق برنامه قبلی قصد دزدی از بانک ولنتاین را دارند که آرتور نیز آنها را همراهی میکند. نقشه آنها به این صورت است که کارن با نقش بازی کردن، افراد حاضر در بانک را فریب داده و سپس آرتور، لنی و بیل وارد عمل شده و پولهای بانک را سرقت میکنند. این عمل آنها باعث میشود تحت تعقیب قرار بگیرند که پس از طی کردن مسیری طولانی و کشتن مامورین، موفق میشوند از چنگ قانون فرار کنند. پس از آن که هر عضو سهم خود را از پولها دریافت میکنند، از هم جدا شده و آرتور به سراغ خانواده داونز رفته تا قرض استراوس را پس بگیرد. پس از بازگشت آرتور مشخص میشود که توماس فوت کرده و خانوادهاش او را مقصر میدانند. آنها پس از پرداخت بدهی، خانه و محل زندگیشان را ترک میکنند.
در این مرحله از بازی Red Dead Redemption 2 مایکا همچنان در کمپی که در حوالی استرابری برپا کرده، حضور داشته و این بار از آرتور برای سرقت یک کالسکه متعلق به بانک کمک میخواهد. در واقع او این کار را جبران نجاتش از زندان میداند. مایکا و آرتور پس از یک اسبسواری طولانی به محل موردنظر رسیده و با رسیدن کالسکه بانک به سمت آن حرکت میکنند. با کشتن نگهبانان، اعضای گروه وندر لیند موفق میشوند کالسکه را در اختیار خود گرفته و در حین حرکت مایکا اسلحه Lancaster Repeater را به آرتور هدیه میدهد. مراحل سرقت به خوبی پیش میرفت تا این که در هنگام عبور از رودخانه، اودریسکولها به آرتور و مایکا حمله کرده و با انفجار مانع از حرکت کالسکه میشوند. پس از کشتن مهاجمین، با درخواست مایکا، آرتور به قفل کالسکه شلیک کرده و صندوق داخل آن را بیرون میآورد. با تقسیم پول درون صندوق، مایکا و آرتور از یکدیگر جدا و مسیر خود را دنبال میکنند.
در هنگام بازگشت آرتور به کمپ، ابیگیل به او اطلاع میدهد که هوزی و جان در کنار مونشاینهای دزدی منتظرش هستند. به دلیل هدف دیگری که داچ برای جان تعیین کرده، هوزی و آرتور باید مونشاین را به فروش برسانند. با این حال به دلیل نداشتن مشتری مناسب، هوزی تصمیم میگیرد برای اثبات حسن نیت مونشاین را به خانواده بریتویت بازگردانده و پاداش دریافت کند. با وجود مخالفت فرزندان، کاترین بریتویت پیشنهاد هوزی را قبول میکند با این تفاوت که او باید مونشاینها را به صورت رایگان بین مردم شهر رودز پخش کند. هوزی و آرتور تمام شب از مردم پذیرایی کردند، اما گروه مهاجمان لموین که چندان از این اقدام آنها راضی نبودهاند، به آنها حمله میکنند. پس از کشتن و فرار از دست اعضای این گروه، هوزی به سمت عمارت بریتویت رفته و آرتور به کمپ بازمیگردد. داچ و مایکا قصد دارند از اختلاف بین گریها و بریتویتها استفاده کرده و به پول و طلای زیاد آنها دست پیدا کنند. آرتور در ابتدا با این تصمیم مخالف بود و اعتقاد داشت این اقدام تنها به درگیری بیشتر آنها با قانون منجر میشود. همچنین او باور دارد که نفرت داچ از جنوبیها به دلیل کشته شدن پدرش در جنگ داخلی، یکی از انگیزههای مهم او برای استفاده از جنگ بین دو خانواده است. با وجود تمامی این موارد، در نهایت آرتور به داچ اعتماد کرده و در جهت عملی کردن نقشه او قدم برمیدارد.
گروه وندر لیند برای دامن زدن به اختلافات بین گریها و بریتویتها دست به اعمال مختلفی از جمله آتش زدن مزرعه تنباکو خانواده گری و دزدیدن اسبهای گرانقیمت خانواده بریتویت میزنند. در این بین پیرسون در جاده تعدادی از اودریسکولها را دیده و به او پیشنهاد مذاکره را میدهند. مایکا متعقد است که این عمل مزیتهای بسیاری خواهد داشت و داچ را مجاب میکند که با رئیس اودریسکولها دیدار کند. با این حال او همچنان به این دیدار شک داشته و از آرتور میخواهد به عنوان محافظ آنها را زیر نظر داشته باشد. به همین منظور آرتور در ارتفاعات مستقر شده و با استفاده از اسلحه دوربیندار، دیدار داچ با کولم اودریسکول را بررسی میکند. با این وجود که داچ مذاکره را جدی گرفته، اما رهبر گروه اودریسکول تنها برای تمسخر او آمده است. در حالی که آرتور تمام تمرکز خود را به وظیفهاش معطوف کرده، یکی از اودریسکولها مخفیانه به پشت او آمده و با ضربه اسلحه او را بیهوش میکند. پس از زخمی کردن و شکنجه آرتور، کولم به او میگوید که قصد او از دیدار با داچ، دستگیری آرتور بوده است. طبق برنامهریزی او، هنگامی که گروه وندر لیند برای نجات آرتور میآیند، مامورین قانون تمامی آنها را دستگیر خواهند کرد. آرتور با تلاش فراوان موفق به فرار و بازگشت به کمپ شده و پاپوش کولم را با اعضا در میان میگذارد. چندین هفته طول میکشد تا آرتور سلامت خود را به دست آورد.
در این بخش از بازی Red Dead Redemption 2 و پس از بازیابی سلامتی، آرتور به شهر رودز رفته و به شان، بیل و مایکا ملحق میشود. آنها قرار است با کلانتر همکاری کرده و در برابر آن پول دریافت کنند. با وجود نگرانیهای شان و آرتور، این گروه چهار نفره راهی مقصد میشوند که به محض رسیدن در جلوی ساختمان کلانتری به سر شان شلیک میشود. این امر باعث آغاز جنگی بین سه عضو باقیمانده گروه وندر لیند و اعضای خانواده گری میشود. در حین این جنگ بیل به دست کلانتر گری دستگیر شده و تنها مایکا و آرتور باقی میمانند که آنها نیز از فروشگاه اسلحه به عنوان پوشش استفاده میکنند. با قرار گرفتن در روبهروی کلانتری و درخواست آزاد کردن بیل، لی گری در حالی که روی سر بیل اسلحه گذاشته، به همراه چند نفر دیگر از کلانتری خارج میشوند. مایکا و آرتور تمامی آنها را کشته و بیل را آزاد میکنند. پس از مشاجره با مایکا، آرتور جسد شان را روی اسب گذاشته و از بیل میخواهد او را در جای مناسبی دفن کند.
در کمپ وندر لیند شرایط به هیچ عنوان خوب نیست؛ زیرا بریتویتها به تلافی ربودن اسبهای گرانقیمتشان، اقدام به دزدیدن جک، فرزند ابیگیل و جان کردهاند. این عمل بریتویتها شعلههای خشم را در وجود گروه وندر لیند شعلهور کرده و اکثریت اعضای آن در شرایطی که تا دندان مسلح هستند به سمت عمارت بریتویت حرکت میکنند. با لشکرکشی وندر لیند و کشتن یکی از بریتویتها، جنگی سهمگین آغاز میشود. پس از کشتن اکثریت افراد بریتویت، اعضای وندر لیند وارد عمارت شده و به دنبال جک و کاترین بریتویت میگردند. پس از مدتی جستجو داچ متوجه میشود رئیس خانواده بریتویت به همراه پسرانش در یک اتاق که از داخل بسته شده، مخفی شدهاند. در این هنگام نیروی کمکی بریتویتها به عمارت رسیده و آرتور مجبور به کشتن و فراری دادن آنها میشود. آرتور به همراه جان موفق میشوند از در پشتی وارد اتاق شده و به سمت دو پسر کاترین بریتویت تیراندازی کنند. همچنین داچ و هوزی نیز وارد اتاق شده و کاترین بریتویت را پیدا میکنند.
تهدیدهای داچ برای پیدا کردن محل جک کارساز نیست و او تصمیم میگیرد عمارت بریتویت را آتش بزند. به همین دلیل داچ پس از کشتن پسر زخمی کاترین بریتویت، او را به بیرون برده و افراد گروه وندر لیند عمارت را به آتش میکشند. زمانی که همه به بیرون عمارت میرسند، کاترین بریتویت فاش میکند که جک را به شخصی به نام آنجلو برونته (Angelo Bronte) داده و بر همین اساس جک یا در سنت دنیس (Saint Denis) بوده یا در راه ایتالیا است. با دریافت این اطلاعات، گروه تصمیم میگیرد کاترین بریتویت را زنده رها کرده و به کمپ بازگردند. کاترین بریتویت که توان ادامه زندگی پس از کشته شدن اعضا خانوادهاش را ندارد، به درون عمارت در حال سوختن رفته و همراه با آن به خاکستر تبدیل میشود.
صبح روز بعد و در حالی که داچ، آرتور، هوزی و جان در رابطه با جک و دستاوردشان از جنگ با گریها و بریتویتها صحبت میکنند، ماموران پینکرتون یعنی میلتون و راس به سراغ آنها آمده و پیشنهاد میدهند در ازای تحویل دادن داچ، دیگر اعضای گروه میتوانند آزادانه به زندگی ادامه دهند. این پیشنهاد مسلما با استقبال روبهرو نشده و اعضای وندر لیند حاضر نیستند رهبر خود را تنها بگذارند. پس از تهدید میلتون مبنی بر بازگشت با افراد بیشتر، گروه تصمیم میگیرند به شیدی بل نقل مکان کنند. جان و آرتور به منظور اطمینان از امنیت شیدی بل وارد آن شده و پس از کشتن لموینهای باقیمانده و پاکسازی محیط از اجساد، در نهایت گروه وندر لیند در آن مستقر میشوند. در پایان بخش سوم بازی Red Dead Redemption 2، داچ به همراه آرتور با هدف جستجو به دنبال جک وارد سنت دنیس میشوند.
در صورتی که تاکنون موفق به تجربه این بازی نشدهاید، میتوانید با مراجعه به صفحات خرید بازی Red Dead Redemption 2 برای ایکس باکس وان و خرید بازی Red Dead Redemption 2 برای PS4 اقدام به تهیه این اثر کنید.
نظر شما در رابطه با بازی Red Dead Redemption 2 چیست؟ آیا از داستان آن لذت بردهاید؟ نظرات خود را با ما در تیلنو در میان بگذارید.
منابع: Red Dead Wiki و GamersPrey