آیا خشونت میراث شوم بازی های ویدیویی است؟
خشونت های عریان روزگارما در ملع عام قربانی میگیرند، اثر انگشت چه کسی بر آلت قتاله ای است که این روزها به تلخی قربانی میگیرد؟ آیا بازی های ویدیویی باعث خشونت بیشتر است ؟ در دنیای امروزی مستندات و آمارها دیگر ارزش خاصی ندارند. با تغییر هر معیار کوچک،در نظر گرفتن معیار های نادرست یا حتی با در نظر نگرفتن معیارهای جزئی، نتیجه عوض میشود و بماند که از هر مستند و داده میتوان برداشت های بسیار کرد. دیگر این روز ها نه تنها منطق و معیار محکم مورد قبول نیست بلکه منطق و معیار محکمی وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد صدای بلند است،هر کس صدایش بلند تر و رسانه هایش پر مخاطب تر باشد، حرفش منطقی تر است. برای همین است که نیمی از دنیا به کل، نیمی دیگر از دنیا را قبول ندارد.
جامعه ای نیست که به آن نگاه کنیم و مردمی را ببینیم که اختلاف طبقاتی، فکری و فرهنگیشان قابل حل باشد. در این روزگار که منطق مرده است بی آنکه کسی برایش عزاداری کند، خیلی مهم نیست که چه چیزی عامل چه چیز دیگر و دومینو از کجا شروع شده است. هر کس بلند تر داد بزند تعیین میکند که دومینو از کجا شروع شده است. به عنوان شخصی که بازی نه تنها یکی از مهمترین ابعاد سرگرمی در زندگی من بلکه از ابعاد زیبای این زندگی سخت هم بوده، تصمیم گرفتم نگاهی جدی تر به این نظریه که بازی های ویدیویی باعث خشونت است بیاندازم.
بازی ها نه تنها مرا سرگرم کرده اند بلکه بسیار به من آموخته اند اما حالا تصمیم گرفتم ببینم بدون آنکه بدانم،طی این سال ها من را خشن تر کرده اند یا مسائل دیگری باعث شده که این روزهای زندگیم به خوبی روزگار قبل نباشد. حتی من هم که رفتار های ناسالم بسیاری دارم دلم نمیخواهد بدون اینکه بدانم هر روز دزی مشخص از سمی خطرناک را دریافت کنم که کم کم نابودم میکند. شاید در صورت اثبات آثار مضر ترکش نکنم ولی دوست دارم بدانم که انتخاب هایم چه مضراتی برایم پیش رو دارند. اصلا نمیخواهم 20 سال دیگر در دنیایی باشم که انسان هایش بی آنکه بداند سم خشونت مسمومشان کرده باشد.
اما تاریکی این روزهای دنیا همینجا تمام نمیشود. وقتی که با دقت بیشتری به این میدان جنگ کره ای شکل نگاه میکنیم خشونت را به شکل عریان تر و افسار گسیخته تری از تمام تاریخ بشریت میبینیم، حتی ترسناک تر از دوران هیتلر. دورانی که بشریت حتی فکرش را هم نمیکرد روزگاری تاریک تر از آن را به چشم ببیند. این روز ها خشونت را نه فقط میشنویم بلکه به عریان ترین شکل ممکن از نزدیک لمسش میکنیم، نه در میدان جنگ بلکه اینبار در میدان شهرها. حقیقت این است که هر بار بشریت خواست به یک تاریکی پایان بدهد گویا فقط کمی طول روز را بیشتر کرده و زمان فرا رسیدن تاریکی را عقب انداخته است.
اما تاریکی این روزهای دنیا همینجا تمام نمیشود. وقتی که با دقت بیشتری به این میدان جنگ کره ای شکل نگاه میکنیم خشونت را به شکل عریان تر و افسار گسیخته تری از تمام تاریخ بشریت میبینیم، حتی ترسناک تر از دوران هیتلر. دورانی که بشریت حتی فکرش را هم نمیکرد روزگاری تاریک تر از آن را به چشم ببیند. این روز ها خشونت را نه فقط میشنویم بلکه به عریان ترین شکل ممکن از نزدیک لمسش میکنیم، نه در میدان جنگ بلکه اینبار در میدان شهرها. حقیقت این است که هر بار بشریت خواست به یک تاریکی پایان بدهد گویا فقط کمی طول روز را بیشتر کرده و زمان فرا رسیدن تاریکی را عقب انداخته است.
هر بار که به نظر میرسید دنیا از این دست تاریکی ها نجات یافته است، از هیتلر و موسیلینی گرفته تا داعش و طالبان،فقط قصه آن دسته از دیوانگان پایانه یافته بود نه قصه دیوانگی. نه تنها دنیا نجات پیدا نکرده بود بلکه از قبل هم تاریک تر شده بود. دیوانگی وقتی شکل ایدئولوژی به خود بگیرید دیگر تمامی ندارد، شاید حاملان رسمی ایدئولوژی از بین بروند اما طرفدارنش خیر.
بعد از جنگ جهانی دوم دنیا هیچوقت مثل سابق نشد، ثمره ترس از هیولایی به نام هیتلر شد هیولایی به نام پسر کوچک که هیروشیما را به جهنم تبدیل کرد. همانطور که دنیا پس از سقوط مرگ از آسمان های هیرویشما هیچ وقت مثل سابق نشد خاورمیانه هم هیچوقت بعد از ورود بیگانگان شکل قبل را به خود نگرفت. محل کارناوال پیروزی جرج بوش و دیک چینی طی این سال ها به حیات خلوت تروریست ها تبدیل شد.
تروریسم نه تنها آرامش را ازچشمان خاور میانه ربود بلکه در نهایت این میراث ترسنالک ابومصعب زرقاوی به همه دنیا دست درازی کرد و نشان داد این روزها هیچ آرامشی برای بشریت وجود ندارد. حالا دیوانگی،خشونت و نژاد پرستی را نمیشود با برچسبی به یک دولت، ایدئولوژی یا سازمان تروریستی مثل نازی ها، فاشیسم،یا داعش نسبت داد. دیوانگی دیگر یک بوروکراسی عریان نیست که همه انگشت به سمتش گرفته و برایش هو بکشند.
این روزها دیوانگی در همه جای این کره خاکی پراکنده شده. مثل طاعون به جان بشریت افتاده و انسانیت را ریشه کن میکند.این روزها دیگر یواشکی برای دیوانگی دست نمیزنند، علنا به پا میخیزند و تشویق میکنند چون دیگر دیوانه ها در اقلیت نیستند. همین سال 2016 بود که در امریکا 62 میلیون نفر به افکار دیوانه وار ترامپ رای دادند. حالا جنون کسب و کاری رسمی شده است و دیگر یک دیکتاتوری شرقی نیست که بشود با آن جنگ سرد راه انداخت.
گرچه بی انصافی هست که همه این جنون را به آمریکا محدود کنیم، تمام دلیلی که از آمریکا به عنوان نماد یاد میشود این است که در دیدرس تمام جهان است. مخصوصا به عنوانی فردی که در خاورمیانه زندگی می کند نسبت دادن جنون به دیگران کمی ریاکارانه هست. مثل هر بیماری دیگر که با علائم خاصی شناخته میشود طاعون جنون که این روز ها همه جا را در برگرفته است، علائم مخصوص به خود را دارد. بارزترین آن ها خشونت است، زشت ترین و ترسناکترین نشانه این طاعون. نتیجه این بیماری ترسناک باز هم خشونت است، گسترش افسار گسیخته خشونت. بله این روز ها وقتی به رسانه ها نگاه میکنیم شاخص ترین اتفاقی که میبینم گسترش روز افزون خشونت است.
دنیا همیشه جای نامهربانی بوده اما بی رحمی ها و خشونت های این روزها گویا جنس دیگری دارند. این دمل چرکین که لااقل سه دهه است با خیال راحت جولان داده چند سالی است سر باز کرده و بوی تعفنش همه جا را برداشته است.تیر اندازی های دسته جمعی ،کشتار های دسته جمعی ، جنبش های برتری طلبی سفید پوستان و خیلی از دیوانگی ها و جنایت هایی که حالا عریان خودشان را به بشریت عرضه میکنند. چه فعل و انفعالی در ذهن یک نفر رخ میدهد که تصمیم میگیرد به روی دانش آموزان بیدفاع یک مدرسه اسلحه بگیرد و قتل عامشان کند یا ادعای حقوق برتر نسبت به بقیه افراد داشته باشد چون رنگ پوستش سفید است و کسانی که باعث وضع موجود شده اند میگویند بازی های ویدیویی باعث خشونت است !
به نظر شما بازی های ویدیویی باعث خشونت است ؟