کم کم در حال نزدیک شدن به پایان عمر یکی از به یاد ماندنیترین کنسولهای تاریخ، یعنی پلی استیشن 4 هستیم و به همین علت، مرور بازیهای خاطره انگیز کنسول نسل هشتمی سونی، خالی از لطف نیست. در قسمت دوم بهترین بازیهای پلی استیشن 4 به سراغ سایر آثار قابل احترام و به یاد ماندنی نسل هشتم میرویم.
نسل هشتم هم پس از هفت سال، در حال کشیدن نفسهای آخر خود است و قصد دارد جای خود را به کنسول جدید سونی، یعنی پلی استیشن 5 بدهد. کنسولی که یکی از بهترین اتفاقات زندگی بازیکنان بود؛ چرا که علاوه بر فراهم کردن یک سخت افزار مناسب و ارزان قیمت برای تجربهی بازیهای ویدیویی، آثاری را در اختیار بازیکنان گذاشت که به یکی از مهمترین خاطرههای آنها تبدیل شد. کنسولی که باعث شد حجم بزرگی از ما ها، موقعیتها و داستانهایی را تجربه کنیم که در واقعیت، حتی قادر به نزدیک شدن به آنها هم نیستیم. مهمترین دلیل این حجم از خاطره سازی، بازیهای باکیفیتی بودند که در طی این نسل، با آنها سر و کار داشتیم و تجربههای با ارزشی را کسب کردیم.
حال که همهی ماجرا در حال اتمام است، بد نیست که مروری بر این خاطرههای ماندگار داشته باشیم تا بهتر متوجه شویم که در طی این مدت طولانی، زندگی خود را صرف چه گونه آثاری کردیم. بازیهایی که برخی از آنها با وجود مشکلاتی که داشتند، در دل بازیکنان جا گرفتند. این در حالی بود که دستهی دیگری از آنها، با تمام وجود برای ارائه دادن یک تجربهی بینقص تلاش میکردند. بنابراین، پس از بهترین بازیهای پلی استیشن 4: قسمت اول، به سراغ دستهی دیگری از برترین بازیهای این کنسول میرویم تا باری دیگر، خاطرههای خود را مرور کنیم.
بازی Death Stranding
وضعیت انتشار: انحصاری زمانی
سال انتشار: 2019
شاید بتوان بازی Death Stranding را جزء یکی از پرحاشیهترین بازیهای پلی استیشن 4 دانست. اثری که قصد داشت با ارائهی یک داستان و گیم پلی متفاوت، به عنوان یک بازی انقلابی شناخته شود. مهمی که در ذهن برخی از بازیکنان شکل گرفت و در افکار دستهای دیگر، به یک بازی ناامید کننده و حوصله سربر تبدیل شد. دث استرندینگ، با جمع کردن یک دسته از بازیگران معروف هالییودی قصد داشت تا به یکی از سینماییترین بازیهای تاریخ تبدیل شود و به روایت یک داستان متفاوت و چالش برانگیز بپردازد. دقت کنید که از واژهی چالش برانگیز استفاده کردیم. شاید تنها کسی که میتوانست از پروژهای با این حد از نوآوریهای برآید هیدئو کوجیما، کارگردان ژاپنی و معروف بازی دث استرندینگ بود. او پس از اختلافاتی که با شرکت Konami پیدا کرد، تصمیم گرفت که استودیوی مستقل خود را بنا کند و پس از سالها، دست به ساخت اثری دیگری جز مجموعهی Metal Gear بزند. اما کوجیما مدت زمان زیادی تنها نماند و سونی تصمیم گرفت که به عنوان یک ناشر، با تمام قوا به روند توسعهی دث استرندینگ کمک کند. این همکاری، باعث شد که بازی Death Stranding برای چند ماهی هم که شده به یکی از بازیهای انحصاری پلی استیشن 4 تبدیل شود. البته همان طور که گفته شد، دث استندرینگ تنها برای مدتی در انحصار PS4 بود و پس از چند ماه، بر روی رایانههای شخصی نیز منتشر شد.
اگر خواستید روزی به تجربهی این بازی بپردازید، پیش از اقدام به تهبه اطمینان حاصل کنید که آیا میتوانید با مکانیکهای متفاوت آن کنار بیایید یا خیر. اگر بتوانید با روند آهسته و متمرکز دث استرندینگ ارتباط برقرار کنید، به احتمال زیاد با یکی از بهترین تجربههای خود روبرو خواهید شد؛ اما اگر نتوانید با اجزای مختلف بازی کنار بیایید، ممکن است که دث استرندینگ را یک بازی «حوصله سربر» بنامید. البته که داستان بازی به قدری جذاب است که جای هیچگونه نقدی را باقی نمیگذارد و اگر هم ایرادی بر آن وارد شده، از دید سایر زمینهها و مشکلات آنها، بوده است. در واقع، شاید برخی از بازیکنها با این واقعیت که بازی Death Stranding یک اثر پرهزینه و AAA است، کنار نیایند. چرا که در این بازی خبری از اکشنها و صحنههای حماسی که در سایر بازیهای روز میبینید، نیست . اما موردی که میتوان به آن اشاره کرد، این است که هیچ کسی جز کوجیما نمیتوانست یک بازی پر هزینه با محوریت راه رافتن و سفر کردن به نقاط مختلف، بسازد و اگر نخواهیم از حق بگذردیم، باید به تحسین جزئیات مختلف این بازی به یاد ماندنی بپردازیم.
باید بدانید که بازی Death Stranding، علاوه بر حمل کردن یک نوزاد و سفر به جهانهای موازی با بازههای زمانی مختلف، مربوط به اتحاد و نیاز داشتن به یکدیگر است. این بازی از لحظات ابتدایی از قدرت کلمهی اتصال استفاده میکند و قصد دارد به بازیکن بگوید که او در تمامی طول بازی، باید کاری کند تا همهی مردم مقیم آمریکا، دوباره گرد هم آیند و کشور خود را از نو بنا کنند. هدف اصلی بازیکن، این است که نقاط مختلف کشور آمریکا را به یکدیگر وصل کند تا بتواند پایههای کشور شهرهای متحدهی امریکا را پی ریزی کند. در واقع بازیکن باید در تمامی طول بازی میان نقاط مختلف سفر کند و پایگاههایی را که بر سر راه خود میبیند را به شبکهی کایرال (اسم شبکهای که باعث ارتباط انسانها با هم میشود) وصل کند. اما داستان به هیچ وجه به این سادگی نیست و شما در طول فرآیند این بازی، به موارد و قصههایی برخورد میکنید که به تا به حال مانند آنها را ندیدهاید. علاوه بر این موضوع، قدم زدن در محیطهای مختلف و گوش دادن به قطعههای مختلف در یک هوای مه آلود، یکی از لذت بخشترین کارهایی است که یک بازیکن میتواند تجربه کند و با تمام وجود روح خود را تازه کند.
بازی Devil May Cry 5
وضعین انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2019
مجموعهی به شدت محبوب و به یاد ماندنی Devil May Cry، پس از مدتها به دنیای بازیهای ویدیویی بازگشت و این بازگشت را به گونهای رقم زد، که تا سالها آن را فراموش نخواهیم کرد. یک بازی که میتواند در تک تک لحظات خود، آدرنالین را از بدن بازیکن بیرون بکشد و کاری کند که او به یک جلاد تمام عیار تبدیل شد. بازی Devil May Cry 5، در یک جمله یکی از بهترین بازیهای اکشنی است که یک فرد میتواند در طول عمر خود تجربه کند. کشیدن تیغهی شمشیر بر روی صورت شیاطین و سلاخی آنها، یک خشونت جنون انگیز را به وجود میآورد و کاری میکند که تا لحظات پایانی داستان، همواره منتظر دشمنان بیشتر و قویتری باشید که بتوانید خون آنها را جاری کنید. دویل می کرای، داستانی را را روایت نمیکند که به یک پل ارتباطی میان مراحل مختلف بازی تبدیل میشود، بلکه سعی میکند در کنار اکشنهای جنون انگیز خود، قصهای را برای بازیکن تدارک ببیند که بتواند او را تا ساعتها پای پلی استیشن 4 نگه دارد.
بازی Devil May Cry 5 را میتوان به یک بازی فوتبال شباهت داد که در طول آن نزدیک به ده گل میان دو تیم رد و بدل میشود. منظور از این مصداق، این است که بازی همواره روند سریع خود را حفظ میکند و با میان پردههای طولانی دستهای بازیکن را سرد نمیکند. سیستم مبارزهای بازی کمی پیچیده است اما میتوان پس از چند ساعت تجربه، بر روی آن تسلط پیدا کرد. این سختی بدان خاطر است که انجام دادن مهارتهای مختلف و حملات پرشمار، نیاز به یاد گیری و تسلط دارد. به عبارتی دیگر، به علت زیاد بودن Comboهایی که می توان از آن استفاده کرد، گیم پلی بازی برای کسی که اولین بار است به تجربهی یک Devil May Cry میپردازد، روند یادگیری سخت و مشکلی دارد. اما این موضوع، به خاطر وجود رابط کاربری خوب بازی پس از دو الی سه ساعت رفع میشود و میتوان به یک تسلط نسبی در استفاده از مهارتهای مختلف دست پیدا کرد.
اما جزئی که به بازی اجازه میدهد به نهایت پتاسنیلهای خود دست پیدا کند، قطعههای Heavy Metal و آدرنالین محور آن است. این قطعهها، با فلسفهی گیم پلی بازی همخوانی کاملی دارد و باعث میشود که نقطهی جنون مبارزات، با جنون ذهنی که بازی در افکار شما به وجود میآورد، پیوند خورد و فرآیندی را به وجود آورد، که در طی آن به چیزی جز سلاخی شیاطین فکر نمیکنید. این مبارزات خشن، به لطف طراحی هنری چشم نواز بازی، بیش از پیش جلوهگر میشود. در واقع هیدکی ایتسونو، کارگردان نام و آشنای اثر، با استفاده از رنگ قرمر در طیفهای رنگی گرافیک هنری بازی، یک معادلهی عجیب را به وجود آورده است. در واقع، او با استفاده از این رنگ در طراحی مراحل، میخواهد علاوه بر پیمان خونریزی با بازیکن، حضور شیطاین جهنمی را جلوه گر کند تا بازیکن در یک لحظه هم که شده، از آن حالت باصلابت گیم پلی و داستان دور نشود.
هم چنین، اضافه شدن شخصیت V به ترکیب شخصیتهای بازی، باعث شده تا شاهد یک تنوع خاص میان مراحل بازی شویم. V مانند Nero و Dante آن چنان با مبارزات تن به تن با دشمنان علاقهای ندارد و سعی میکند با استفاده از جادو و حیوانات دست آموز تخیلی خود، روند داستان را ادامه دهد. شاید بتوان رویکرد گیم پلی V را به شخصیت Aerith در بازی Final Fantasy 7 شباهت داد. هر دوی این کاراکترها، سعی میکنند مبارزات را از دور دنبال کنند و زیاد به دنیال کثیف کردن دستهای خود نیستند. اما نگران نباشید، چرا که V به لطف طراحی مناسب مبارزات، آن چنان از روند سریع و بی وقفهی Doom مانند بازی دور نمیشود و دست بازیکن را در هماهنگی با موسیقیهای متال بازی، باز میگذارد.
بازی Diablo 3: Reaper of Souls Ultimate Evil Edition
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2014
بازیهای اکشن و نقش آفرینی کلاسک، با کنسولهای خانگی مانند پلی استیشن 4 رابطهی خوبی ندارند. به عبارتی دیگر، این دسته از بازیهای بیشتر رایانههای شخصی را پلتفرم هدف خود قرار میدهند، چرا که دست سازندگان برای اعمال کردن مکانیکهای بیشتر و سنگینتر، باز است. اما با این حال، نسخهی سوم مجموعهی Diablo زیاد با کنسولهای خانگی غریبه نیست. شرکت Blizzard Entertainment با عرضهی یک نسخهی مخصوص برای کنسولهای نسل هشتم و هفتم و نینتندو سوییچ، کاری کرد که جمعیت بیشتری از گیمرها با بازیهای ARPG (اکشن نقش آفرینی) آشنایی پیدا کنند و به تجربهی آن بپردازند.
بازی Diablo 3 یک نقش آفرینی عمیق و کامل است که با عناصر Dungeon Crawling ترکیب شده است. منظور از Dungeon Crawling بازیهایی هستند که بیشتر در سیاه چالهها و محیطهای کم نور و متروکه جریان مییابند و طور معمول، داستانهای فانتزی و تاریکی را برای بایکنان تدارک میبینند. Diablo 3 هم جزء این دسته از بازیها است و سعی میکند با استفاده از عناصر نقش آفرینی کلاسیک، روند منحصر به فرد خود را به وجود آورد. این بازی، محتوای بسیاری را درون خود جا داده و بازیکن میتواند بیش از ۱۰۰ ساعت را در دنیای این بازی بگذراند، آن هم بدون این که از مورد یا ماموریتی خسته شود. اما موردی که باعث میشود این بازی جذابتر به نظر برسد، بخش آنلاین آن است. بازیکن میتواند در این بازی به صورت آنلاین و Co-Op در سیاه چالهها به ماجراجویی بپردازد و با دوستان خود دشمنان را از پا درآورد. مکانیکهای چند نفرهی بازی Diablo 3، هماهنگی کاملی با جزئیات پلی استیشن 4 دارد و یک تجربهی متعادل را برای بازیکنان به وجود میآورد.
اما اگر روزی به تجربهی این بازی پرداختید یا این که همین الان آن را بر روی دستگاه خود نصب کردهاید، در نظر داشته باشید که ماجراجویی شما با سیاه چالههای بازی Diablo 3 در هنگام نمایش تیتراژ پایانی تمام نمیشود و پس از آن، هنوز هم کلی محتوا و ماموریتهای مختلف وجود دارد که انتظار شما را میکشد. شما میتوانید در طی روند بازی به Level یا مرحلهی 70 دست پیدا کنید و با آیتمهای ارزشمند و جذابی رویرو شوید.
بازی Dirt Rally 2.0
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2019
بازی Dirt Rally 2.0، مشکلات مشابهی با بازیهای مدرن سبک Racing دارد و میتواند در برخی از مواقع، اعتراض بازیکن را به همراه آورد. اما این بازی پتانسیلهایی دارد که باعث میشود بتوان آن را به یک بازی Racing لذت بخش نسبت داد. بازی Dirt Rally 2.0 اثری با محوریت اتومبیلرانی است و سعی میکند به یک بازی شبیه ساز برای مسابقههای رالی تبدیل شود. اما توجه کنید که این بازی، بیشتر هویت یک Simoulator را دارد و برای مخاطبان نه چندان آشنا با مسابقات رالی، طراحی نشده است. اما اگر به این رشته علاقه دارید و میخواهید مدت زمان بیشتری را با ورزش مورد علاقهی خود بگذرانید، این اثر Racing همان بازی مورد نظر شما است. بازی Dirt Rally 2.0 اثری در سبک Racing است و همان طور که از بیرون به نظر میرسد، یک تجربهی واقع گرایانه و سخت است که می تواند بازیکنهای نه چندان حرفهای را به چالش بکشد.
این بازی، برای گیمرهای پلی استیشن 4 که میخواهند چند ساعتی در روز را روی مبل راحتی خود به بازی کردن بپردازند، گزینهی مناسبی است. تجربهی راندن ماشینهای سریع و افسار گسیختهی رالی جادههای خاکی، روند لذت بخشی را تداعی میکند. اما توجه کنید که که این بازی، برای افرادی طراحی شده است که آشنایی نسبی با مسابقات مربوطه دارند و برای کسانی که میخواهند خود را به چالش بکشند بازی مناسبی است، اما اگر شما دنبال اثری میگردید که بتوانید تنها با مکانیکهای سطحی آن سرگرم شوید، بازی Dirt Rally 2.0 گزینهی مناسبی برای کاربران پلی استیشن 4 نیست و بازیهای دیگری وجود دارد که میتوانند تجربههای سرگرم کننده و راحتتری را به وجود آورند.
بازی Dishonored 2
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2016
بازی Dishonored 2 یکی از بهترین آثار دههی پیش است و حق زیادی بر روی سبک مخفی کاری و ارزشهای ثابت شدهی آن دارد. این بازی هم مانند سایر آثار استودیو Arkane، از طراحی هنری بسیار زیبایی بهره میبرد و سعی میکند در میان یک داستان شخصیت محور که تمرکز را بر روی روابط خانوادگی میگذارد، یک داستان کلی و مهم را تعریف کند که می تواند به فلسفهی سیاست و حکومت داری هم تعمیم داده شود. جریان بازی، در محیطهای بزرگی وجود دارد که هر کدام از جزئیات پرتعدادی پر شدهاند و حجم زیادی از محتویات مختلف مانند ماموریتهای فرعی، رمز و رازهای مختلف، جهت گیریهای سیاسی و زندگی روزمرهی مردم استفاده میکند و هویت بازی را به گونهای، به ذهن مخاطب تحمیل میکند و طرز تفکر او را هر گونهای که است، تغییر میدهد. این مورد مهم که مانند آن را در کمتر اثری میتوان پیدا کرد، به دلیل این است که داستان تنها از زاویهی دید شخصیت قابل بازی نعریف نمیشود و اگر بازیکن کمی حوصله به خرج دهد و بیشتر در جزئیات و یادداشتهای بازی ریز شود، متوجه ماجراهایی میشود که خبر از یک دنیای کثیف میدهد که خبری از آدمها درست در آن نیست. شاید بتوان بازی Dishonored 2 را یکی از منابع الهام داستان بازی The Last of Us Part 2 دانست، چرا که سعی میکند همواره داستان را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهد و زوایهی دید و روایت خود را به گونهای به تصویر بکشد، که مخاطب پس از چند ساعتی پیش خود تکرار کند «این همان داستانی است که برای افکار من درست شده است» و آرام ارام در دنیای به شدت سیاه بازی، غرق شود.
زاویهی دید ثانوی بازی، با استفاده از دست نوشتههایی به دست میآید که توسط اشخاص مختلف به روی کاغذ آمده است و خبر از یک سبک زندگی میدهد که با حالت ایده آل تفاوتهای بسیاری دارد. هین طور، این وضعیت نابسامان از دید مردم به خاطر وجود مسئولان نه چندان کاربلد و مغرور است که تنها به منافع شخصی خود فکر میکنند و کاری به کار مردم ندارند. این بازی دو شخصیت قابل بازی دارد، یکی Corvo و دیگری دختر او، یعنی Emily. اگر دست به انتخاب هر کدام از آنها بزنید، باز هم از نظر مردم جنایتکار هستید. چرا که که کورو همسر ملکه است و طبیعتا امیلی هم دختر ملکه. در واقع، این دو شخصیت در نگاه مردم فقیر و آنارشیست شهر، همان افراد مغرور و مسئولان بیخیالی هستند که پیشتر در مورد آن توضیح دادیم. حال، این قضایا و جزئیات فرعی بازی بودند و داستان اصلی، فرسنگها با این جزئیات و عوامل تشکیل دهندهی آن فاصله دارند. داستان اصلی، در مورد نجات دادن پدر یا دختر بازی کن است؛ به گونهای که اگر Corvo را انتخاب کنید باید دختر خود را از دست یک نفرین ابدی نجات دهید و اگر Emily را انتخاب کنید، باید عمل مشابهی را برای کورو آتانو انجام دهید. معجون عجیب و کالت بازی Dishononored 2، از ترکیب اعتراضات مردم پایین دسته و داستانهای شخصی یک خانوادهی سلطنتی به ظاهر درست کار، به وجود میآید.
اما آن چه که باعث شد بازی Dishonored 2 و نسخهی اول آن به این حجم از احترام و محبوبیت برسند، تنها داستان این دو نبود. درست است که داستانی به شدت عمیق و چندلایه پشت سر بازی است، اما این گیم پلی و مخفی کاری آن است که باعث شده امروزه نام بازی Dishonored را با تمام وجود به زبان آوریم. شاید بتوان گفت هر دو نسخهی محموعه، حق زیادی بر سبک مخفی کاری دارند و با استفاده از مکانیکهای مختلف، تجربهی به شدت جذاب و استرس زایی را به وجود میآورند. هم امیلی و هم کورو، از قابلیت و تواناییهایی برخوردارند که به آنها در زمینهی پاره کردن گلوی دشمنان کمک میکند. درخت مهارتها و تواناییهای کورور، بیشتر یاد آور مکانیکهای تکراری نسخهی اول هستند و کسانی که بازی ابتدایی را تجربه کردهاند، شاید بازی کردن با کورو را به عنوان یک روند به نسبت تکراری بشناسند؛ البته این تکرار هیچ وقت به عذاب تبدیل نمیشود و بازی به لطف داستان و گرافیک هنری فوق العادهاش، سعی میکند خود را تازه نگه دارد. اما آن موردی که «باید» آن را تحسین کرد، شخصیت امیلی است. امیلی نسبت به پدر خود از قابلیتهای فراطبیعی بیشتری برخوردار است و از یک درخت مهارت بلند بالا استفاده میکند. بازیکن میتواند با پیش روی در طی بازی، امتیازهای مختلفی کسب کند و مهارتهای جدیدی را باز کند. درخت مهارتهای امیلی به قدری پویا است که تجربهی ساعات اولیهی داستان را با ساعات آخر، کاملا متفاوت میسازد و شاید بتوان گفت که با پیش روی در روند بازی، به یک محصول جدید تبدیل میشود که هنوز به ریشهی Dishonored پایبند است. بنابراین، اطمینان حاصل کنید که تجربهی بازی با امیلی میتواند هر سلیقهای را ارضا کند و باعث شود که بازیکن برای ساعات زیادی، از زندگی در دنیای بازی لذت ببرد.
بازی Divinity: Original Sin Enhanced Edition
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2015
بازی Divinity: Original Sin یک نقش آفرینی Old School است که از نگاه معیار استانداردهای این سبک، به عنوان یک RPG به تمام عیار شناخته میشود. جهان این بازی، دارای جزئیات و مکانیکهای مختلفی است که در هیچ کجای روند بازی، جذابیت خود را از دست نمیدهند. هم چنین، جهان بازی موارد و رازهای زیادی دارد که بازیکن میتواند به سراغ آن ها رفته و در هر کدام از آنها، تجربهی یک ماجراجویی جدید را به دست آورد. این دنیای پویا را با گیم پلی غنی مبارزات آن ترکیب کنید تا به یکی از بهترین بازیهای RPG که در عمر خود تجربه کردهاید، برسید. موردی که میتوان به آن اشاره کرد، این است که اگر شما هم طرفدار بازیهایی مانند Baldur’s Gate و Neverwinter هستید، تجربهی بازی Divinity برای شما به شدت جذاب خواهد بود؛ چرا که این بازی از آثار مشابهش یک سر و گردن بالاتر است و یکی از تعریف کنندگان نقش آفرینیهای کلاسیک است که در صنعت، روز به روز کمتر میشوند. توسعه دهندگان امروزی، اگر بخواهند دست به ساخت یک بازی نقش آفرینی بزنند، اکثرا وسعت را فدای جزئیات میکنند و تنها هدف خود را خلق یک جهان بزرگ با مکانیکهای تکراری میگذارند. این دقیقا کاری است که Divinity: Original Sin انجام نمیدهد و تازه بودن بازی در ساعات مختلف تجربهی بازیکن را، در الویت خود قرار میدهد.
اما موردی که باعث میشود این بازی در نوع خود بسیار متفاوت ظاهر شود، قابلیت انتخابات بازیکن در یک طیف گسترده است که به او اجازه میدهد تا شخصیتی را خلق کند که در ذهن میپروراند. انتخابهای مختلف، نه تنها در سبک مبارزه و داستان تاثیر می گذارد، بلکه باعث میشود هر ماموریتی چندین حالت ممکن داشته باشد و به همین دلیل هم، جزء بازیهایی حساب میشود که از ارزش تکرار به شدت بالایی برخوردارند. به عبارتی دیگر، اگر شما یک دور بازی را تمام کردید و قصد داشتید تا یک بار دیگر به تجربهی آن بپردازید، این دفعه با یک اثر متفاوت روبرو خواهید بود، البته اگر در تجربهی دوم دست به انتخاب سبکها و تصمیمات جدید و متفاوتی بزنید. جالب است بدانید که این بازی، یک آمار به شدت عجیب دارد که در نوع خود یک رکورد حساب میشود. Divinity: Original Sin دارای 32 پایان مختلف است که در هرکدام از آنها، شاهد یک جمع بندی متفاوت نسبت به سایر پایانها، خواهید بود. اگر فکر میکنید اثری وجود دراد که میتواند در این زمینه با این اثر برابری یا رقابت کند، آن را در بخش کامنتها با ما در میان بگذارید.
هم چنین، جالب است بدانید که تمام روند بازی، به صورت Co-Op هم قابل تجربه خواهد بود و شما میتوانید به اتفاق دوستان خود به ماجراجویی در دنیای پرجزئیات Divinity بپردازید. علوه بر این موضوع، نسخهی مخصوص پلی استیشن 4 که هم اکنون در فروشگاه پلی استیشن در دسترس است، نسخهی ارتقاء یافتهی بازی برای کنسولهای نسل هشتمی است و علاوه بر تمامی به روز رسانیهای بازی، برخی از باس فایتها را نیز تضعیف کرده تا تجربهی نهایی، کمی متعادلتر باشد و باعث شود بازیکن سر شکست یک دشمن قدرتمند، عذاب نکشد.
بازی Doom
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2016
در این نقطه از لیست بهترین بازیهای پلی استیشن 4 رسیدیم به یکی از جنون آمیزترین بازیهای تاریخ. هر آن چه در مورد بازی Devil May Cry 5، خشونت و خونریزیهای آن گفتیم را به دست فراموشی بسپارید. بازی Doom، خود جهنم است و بازیکن را به جنگ شیاطین موجود در جهنم میفرستد. شاید بتوان بازی Doom را خشنترین اثر تاریخ بازیهای ویدیویی نامید. اگر در زندگی روزمره خود عصبی شدهاید و قصد دارید که این عصبانیت را کمی خالی کنید، جهان دووم مناسبترین جا برای پاره پاره کردن موجودات زنده است. گان پلی به شدت سریع و جذاب بازی، در کنار خشونت بیهمتا و بیرون کشیدن چشم یک شیطان پرنده، مواردی است که میتواند بدترین روز یک بازیکن را به یک اپرای خونریزی تبدیل کند و حال او را بهبود ببخشد. البته که این میزان خشونت در نسخهی جدید مجموعه، یعنی بازی Doom Eternal، بیشتر شده است، اما جذابیت محیطهای نسخهی اول، باعث میشود که بهتر و عمیقتر در دنیای بازی، به کشتن و خونریزی بپردازید.
مجموعهی Doom، حق زیادی بر سبک شوترهای اول شخص دارد و میتوانیم این بازی را در کنار مجموعهی Wolfenstien، پدر معنوی ژانر شوتر بنامیم. اولین بازیهایی که موفق شدند یک تجربهی مناسب را در زاویهی دید اول شخص به وجود آورند، همین دو مجموعهی نام برده شده هستند. هم چنین، قدمت این دو مجموعه بیش از ۲۰ سال است و ظاهرا شرکت Bethesda پس از خرید استودیوهای توسعه دهندهی این دو، قصد استراحت دادن به آنها را ندارد، چرا که در چند سال اخیر شاهد شوترهای اول شخص باکیفیتی از هر دو مجموعه بودیم.
بازی Doom، اولین اثری بود که از موتور گرافیکی قدرتمند ID Tech 6 استفاده کرد و توانست با قدرت سخت افزاری آن، شیاطین را به گونهای طراحی کند که مجبور شویم آنها را با صفت زیبا توصیف کنیم، چرا که طراحی و پیاده سازی آنها همان گونهای است که هر بازیکنی میتواند در زدهن خود تداعی کند. شاید قدرت همین موتور باعث شد که حالا، برخی از گیمرها ادعا کنند که اعماق جهنم را با چشمهای خود دیدهاند و موجودات درون آن را یکی یکی سلاخی کردهاند. Doom، به هیچ وجه کوچکترین تلاشی را برای آرام کردن بازیکن و روند گیم پلی نمیکند و به بازیکن اجازه میدهد هر چه قدر که خواست، موجودات مختلف را به قتل برساند. استودیو ID Softwrae، توسعه دهندهی مجموعهی Doom، حتی قابلیت عوض کردن خشاب را هم از بازی برداشته تا Doom Slayer، شخصیت اصلی بازی، حتی یک لحظه هم که شده دست از تیراندازی برندارد. در نتیجهی این ایده، شما میتوانید همواره دیوارههای دورزخ را با خون شیاطین، رنگ آمیزی کنید و از این هیجان غیرقابل تکرار، لذت ببرید. شاید تنها بازی دووم است که میتواند چنین حجمی از آدرنالین را در بدن یک گیمر، به جنب و جوش بیندازد.
بازی Dying Light
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2015
بازی Dying Light، در سال 2015 و در یک بازهی زمانی مناسب منتشر شد که به پست بازیهای AAA و معروف بزرگتر از خود نخورد. این بازی، حدود اوایل دوران پلی استیشن 4 منتشر شد و توانست موفقیتهای زیادی را برای استودیو Techland، سازندهی بازی، به همراه آورد. موفقیتهای این بازی در حدی بود که نسخهی دوم نیز با فاصلهی کمی تایید شد و حالا باید منتظر نسخهی دوم بمانیم. بازی Dying Light، با رفع کردن مشکلات مجموعهی Dead Island و اضافه کردن نوآوریها خود، از بنای بازیهای آخرالزمانی و زامبی زده استفاده کرد و یک جهان پویا را در اختیار بازیکن گذاشت که علاوه بر محتویات فراوان، دارای قابلیت پارکور کردن بر فراز ساختمانهای شهر بود و پریدن از روی پشت بامهای یک شهر زامبی زده را به یکی از لذت بخشترین مکانیکهای اثر، تبدیل کرد.
زامبیهای این بازی، در شبها فعالتر میشوند و علاوه بر سریعتر شدن، یک حالت تهاجمیتر نیز به خود میگیرند و کار را برای بازیکنان سختتر میکنند. هم چنین، آنها رفتارهای مختلفی دارند و هر دفعه که آنها را مشاهده میکنید، ممکن است با یک اتفاق جدید روبرو شوید. چالشها و ماموریتهای روزانهای هم در بازی وجود دارد که هر کدام، جایزهها و پاداشهایی را در صورت کامل کردن، به بازیکنان میدهند. علاوه بر نسخهی اصلی و ابتدایی بازی، یک نسخهی جدید با نام Dying Light: The Following Enhanced Edition نیز منتشر شد که علاوه بر تمامی محتویات و به روز رسانیهای عرضه شده، DLCها و Expansionهای مختلفی را نیز به همراه دارد. این محتوایت اضافی، به بازیکن اجازه میدهد که گسترهی ماجاجویی خود را ارتقاء دهد و به دنبال ماموریتها و داستانهایی جدیدی برود.
اما نکتهی قابل توجه این است که سبک Battle Royale، دست از سر بازیهای آخرالزمانی نیز بر نمیدارد و توسعه دهندگان را به ساخت یک حالت از این سبک، وسوسه میکند. اعضای استودیو Techland هم وارد این جریان صنعت شدهاند و میخواهند بخشی را با نام Dying Light Bad Blood را به بازی اضافه کنند که حکم یک قسمت بتل رویال را دارد که به صورت PvP انجام میشود. این حالت، همراه با عرضهی بازی Dying Light 2 عرضه میشود و این سبک به نسبت مهجور را، وارد جهان زامبیها میکند. حال اگر توجه زیادی به این بخش نکرد، میتوان امید بسیاری به نسخهی دوم سری داشت، چرا که نمایشهای آن به شدت هیجان انگیز بودند و خبر از یک اثر داستانی AAA را میدادند.
بازی (The Elder Scrolls V: Skyrim (Special Edition
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2016
اگر اخبار دنیای بازیهای ویدیویی را دنبال کرده باشید، به احتمال زیاد اخبار مربوط به مکانیکها و جزئیات انقلابی بازی Cyberpunk 2077 را شنیدهاید که سازندگان بازی در استودیو CD Projekt از آن استفاده میکنند. بازی Skyrim هم به عنوان پنجمین نسخهای سری اصلی The Elder Scrolls، حکم سایبرپانکی را دارد که در اوایل دههی گذشتهی میلادی منتشر شد. در آن زمان، شرک Bethesda به وسعت و معروفیت امروز نبود. می توان گفت که این شرکت، عمدهی موفقیت خود را به این بازی مدیون است. پیش از عرضه بازی در سال 2010-2011 سازندگان مانور زیادی بر روی ویژگیهای مختلف اسکایریم میدادند و با استفاده از آنها، به گونهای نسبت به سایر بازی سازها فخر فروشی میکردند. البته که نتیجهی نهایی همان موردی شد که همهی بازیکنان انتظار آن را داشتند؛ این بازی به قدری از زمان خود جلو بود که حالا و پس از گذشت حدود نه سال، هنوز هم در جدول پرفروشهای فروشگاه Steam قرار دارد و ظاهرا نمیخواهد به همین زودیها، این جایگاه را ترک کند.
نسخه اولیهی اسکایریم، در سال 2011 و برای کنسولهای نسل هفتمی منتشر شد و موفقیتهای زیادی را نیز به همراه آورد. حدود پنج سال از زمان انتشار گذشت و بتسدا تصمیم گرفت تا نام یکی از عظیمترین بازیهای خود را دوباره بر روی زبانها بیندازد. آن ها با معرفی و عرضهی نسخهی Special Edition بازی The Elder Scrolls V، سر و صدای زیادی را بر پا کردند. این نسخه، برای کنسولهای نسل هشتمی، یعنی پلی استیشن 4 و ایکس باکس وان و هم چینن نینتندو سوییچ و رایانههای شخصی منتشر و دوباره به یکی از سوژه های مهم روز صنعت تبدیل شد. این نسخه، علاوه بر بهبود جلوههای بصری که در نوع خود یکی از بهترینها بود، تمامی به روز رسانی ها و DLCهای بازی را در اختیار داشت تا هنگامی که یک بازیکن به خرید آن اقدام میکند، به تمامی محتویات عرضه شده برای این بازی، دسترسی پیدا کند.
بازی Skyrim یکی از تاثیر گذارترین یا شاید بتوان گفت تاثیرگذارترین بازی پانزده سال اخیر است. بدون شک، اگر در سال ۲۰۱۱ اثری با نام اسکایریم منتشر نمیشد، دنیای بازیهای ویدیویی هیچ وقت به این حد از تکامل نمیرسید. اثری که توانست پس از مدتها محدودیت بازیهای جهان باز را ارتقاء دهد و این دسته از بازیها را به یک تعریف جدید از استاندارد، برساند. اسکایریم، یک بار برای همشیه استانداردهای یک بازی جهان باز و AAA را تغییر داد. اسکایریم اولین اثری بود که علاوه بر عناصر نفش آفرینی متناسب با یک بازی جهان باز، درخت مهارتها، ماموریتهای فرعی جذاب، جبهه گیریهای سیاسی و شخصی را وارد بازیهای ویدیویی کرد. شاید این مواردی که آنها را ذکر کردیم، به نظر شما پیش پا افتاده بیاید، چرا که در حال حاضر حتی ضعیفترین بازیهای جهان باز هم دارای این ویژگیها هستند؛ اما اسکایریم به آن خاطر باارزش است که علاوه بر تعریف آنها برای اولین بار در تاریخ، به بهترین شکل آنها را به کار گرفت. علاوه بر این، مشخص است که اگر کسی برا اولین بار یک کار را انجام دهد، همه آن عمل مشخص را به نام همان فرد معین زدهاند. برای مثال، اولین کسی که دریبل زیدانی را معروف کرد، خود زین الدین زیدان بود. شاید افرادی پس از او وجود داشتند که این کار را بهتر از او هم انجام میدادند، اما از آن جایی که این اسطورهی فرانسوی برای بار اول این تکنیک را معروف کرد، همهی طرفداران آن را با نام «دریبل زیدانی» میشناسند. این موضوع تنها مربوط به کشور و فرهنگ ما نیست و میتوان چنین موضوعی را به تمامی فرهنگهای دیگر، تعمیم داد.
بازی Skyrim، به عنوان یکی از بهترین بازیهای تاریخ، میتواند یک بازیکن را بیشتر از ۱۰۰ ساعت در دنیا خود نگه دارد، این در حالی است که اتمام داستان اصلی و ماموریتهای آن، به کمتر از ۲۰ ساعت زمان نیاز دارد. اما اسکایریم آن قدر غنی و کامل است، که بازیکن افکار خود را مجبور میکند تا به مراحل فرعی و داستانهای نه چندان مهم هم بپردازد، البته نه به آن شکلی که روند بازی حوصله سربر شود. در واقع، درخت مهارتهای بازی و جزئیات مختلف گیم پلی، آن قدر گسترده است که میتواند برای حتی ده بار تمام کردن داستان، جذاب واقع شود. شاید بتوان اسکایریم را، به عنوان اثری شناخت که بیشترین ارزش تکرار را در میان تمامی بازیهای تاریخ، دارد. اما اسکایریم، مربوط به سالهای گذشته است و همین الان هم توسط برخی از گیمرها به دست فراموشی سپرده شده است. پس، بازی Cyberpunk 2077 باید به عنوان «اسکایریم نسل جدید» خودنمایی کند. در حال حاضر، تنها میتوانیم از خاطرات گذشتهی خود با اسکایریم لذت ببریم و امید خود را نیز نسبت به سایبرپانک افزایش دهیم.
بازی fallout 4
وضعیت انتشار: Cross-Platform
سال انتشار: 2015
«جنگ، جنگ هیچ وقت عوض نمیشود» این جمله، یکی از نمادینترین عبارتهایی است که تا کنون در یک بازی ویدیویی به کار گرفته شده است. بازی Fallout 4، شاید در حد و اندازهی اسم Skyrim نباشد، اما به درستی مسیری را که آن بازی تداعی کرد، در پیش و رو گرفت. Fallout 4، حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میخواهد در کنار یک تجربهی سرگرم کننده، درد زندگی در یک جهان پس از بمباران هستهای را به تصویر بکشد. Bethesda، برای نشان داده هر چه زیباتر این دنیا، سعی کرد آن را همزمان با وجود عناصر سرگرم کنند و به نوعی Fun، دردناک و سیاه جلوه دهد و آثار زیادی وجود ندارند که بتوانند یک تناقض معنایی منطقی را، در کنار هم قرار دهد. عبارت «تناقض منطقی» شاید در نگاه اول منطقی به نظر نرسد، اما هنگامی که به تیتراژ پایانی بازی برسید، بدون شک به معنی این جمله دست پیدا خواهید کرد. دنیای Fallout به دو بخش اساسی و متفاوت تقسیم میشود. یکی دنیایی که جای خوبی برای اوقات فراغت یک بازیکن است، و دیگری که قصد دارد داستان به شدت غمگین و جدی خود را به تصویر بکشد. دنیای سرگرم کننده و شاد بازی در الویت سازنده قرار میگیرد تا مخاطبان عامهتر، بتوانند با بازی و مکانیکهای آن ارتباط برقرار کنند. شاید حتی بتوان در بیشتر قسمتهای بازی نشانههایی از «ظنز» هم مشاهده کرد که در نوع خود، واقعا هم خنده دار و شیرین هستند. اما تمام تراژدیها و جهان سیاه Fallout، در یک جمله شروع میشود و به پایان میرسد. «جنگ، جنگ هیچ وقت عوض نمیشود».
برای مشاهده کردن نیمهی تاریکتر که در خفا و زیرمتن بازی قرار گرفته، لازم است کمی چشمهای خود را تیزتر کنید و در طراحی هنری بازی بیشتر ریز شوید. یکی از این موارد، استفاده از رنگ قهوهای است. کارگردان بازی، یعنی تاد هاوارد که در نوع خود یک نابغه به حساب میرود، با توجه به آن چه که در چندسال اخیر شنیدهایم، وظیفهی طرح هنری کلی بازی Fallout 4 را شخص خودش به دست گرفته بود. از دید روانشناسی رنگها، قهوای تیره، یکی سیاهترین و افسردهترین رنگهایی است که در زمین وجود دارد. این رنگ، در تمامی بخشهای بازی قابل مشاهده است. اگر دیسک بازی یا قاب آن را در اختیار دارید، همین الان نیم نگاهی به آن بیندازید. چه میبینید؟ یک Power Armor که در رنگ قهوای سوخته شناور است. جلوتر میرویم، بمب هستهای منفجر میشود و شما همسر خود را از دست میدهید. باز هم پیش میرویم. ناگهان چشمهای شخصیت اصلی باز میشود، دویست سال از مرگ همسر شما گذشته است و نشانی هم از فرزندی که در آغوشتان بود نیست. باز هم جلوتر میرویم. نشانی از مکانی که دویست سال پیش یک محلهی سرسبز با خانوادههای به نسبت مرفه که ماشینهای Old School و گران قیمشتان را در خانه پارک میکردند، نیست. آن مکان سبز، به برهوتی تبدیل شده است که تنها یادگاری باقی مانده از آن، رباتی است که حدود دو قرن تنها زندگی کرده و شما اولین نفری هستید که او پس از مدتها میبیند. در واقع، شما مالک اصلی او بودید. به دور و اطراف نگاهی میاندازید، موسیقی حاکم بر بازی به صورت دل خراشانهای حس تنهایی به شما میدهد. به افقهای دورتر نگاه می کنید و تا کیلومترها دورتر، خبری از یک انسان شریف و از خود گذشته نیست. همهی این محیطها به چه رنگی هستند؟ این مورد را میتوانید حدس بزنید. این پایان کار نیست و شما باید به دنبال فرزندی بروید که مشخص نیست الان زنده است یا در قالب یک پیرمرد کهن سال به زندگی خود ادامه میدهد.
بازی Fallout 4 به شدت افسرده و غمگین است، البته که سازندگان با به کارگیری برخی از جزئیات مختلف، جلوی این امر را گرفتهاند تا مخاطبان عام هم به سراغ خرید بازی و تجربهی آن بروند. اما اگر بیش از حد وارد این دنیا شوید، ممکن است اتمسفر آن بر روی شما تاثیر بنیادینی بگذارد. تنها کافی است بازی را با برخی از MODهایی که در سطح اینترنت هستند و گرافیک بازی را واقع گرایانهتر میکنند، تجربه کنید تا به این حرفها پی ببرید. فال اوت 4 را میتوان به شیری تشبیه کرد که در داخل سیرک کار میکند؛ درست است که او اجازه میدهد اعضای آن سیرک با او بازی کنند، اما این بدان معنا نیست که او خوی وحشی و افسار گسیختهی خود را آزاد نکند. در نتیجه، اگر میخواهید اثری را تجربه کنید که بتوانید تا جای ممکن در فضای آن غرق شوید و فکر دنیای واقعی را از سر خود بیرون کنید، بدون شک گزینههای متعدد بهتری نسبت به Fallout 4 در پیش و روی شما نخواهد بود.
اگر بخواهیم از این مسائل گذر کنیم و نخواهیم به بازی به عنوان یک موجود افسرده نگاه کنیم، بازی fallout 4 یک نقش آفرینی به تمام عیار است که می تواند مخاطب خود را تا ساعتها در دنیای خود غرق کند. مکانیکهای تیراندازی، به لطف کمک استودیو ID Software، که پیش از این دربارهی آن صحبت کردیم، بهتر از نسخههای گذشتهی مجموعه شده است و میتوان به آن به عنوان یک بازی اکشن و سرگرم کننده هم نگاه کرد. ماموریتهای اصلی و فرعی جذاب، درخت مهارتهای بلند بالا، مکانیکهای ساخت و ارتقاء اسلحه و زرهها از جمله مورادی است که به فال اوت هویت یک بازی نقش آفرینی جهان باز میدهد. خط اصلی داستان هم به شدت درگیر کننده است و زمانی که دست به شروع آن زدید، هیچ کس نمیداند که در چه تاریخی از آن دست بر میدارید. روند داستان و گیم پلی به شدت معتاد کننده است و ممکن است شما را تا ساعتها از کار و زندگی منع کند. پس اگر شما هم جزء آن دسته از گیمرهایی هستید که به برخی از بازیها اعتیاد پیدا میکنید، به هیچ وجه سراغ این بازی نروید؛ چرا که هم ممکن است بر روی سلامت روان شما تاثیر بگذارد و هم از رسیدن شما به کارهای روزمره جلوگیری کند. هم چنین، چندین DLC هم برای این بازی منتشر شده است و شاید بتوان گفت که با وجود این بستههای الحاقی، روند اتمام کامل بازی به مدت زمانی بیش از ۲۰۰ ساعت نیاز دارد.